من دوسال قبل همسرم یا یه پسری یک ماه دوست بودیم اون دوران حال روحیم خیلی بد بود خیلی قصد اون پسر ازدواج بود و خیلی فوری هم با خانوادم صحبت کرد و میگفت به زودی خواستگاری میاد
خلاصه یک ماه بعد من گفتم جدا میشم و جدا شدم اما چند بار باهم بیرون رفته بودیم و منه احمق با گوشیش چند تا عکس باهم گرفته بودم خدا لعنتم کنه
بهش گفته بودم پاک کن ولی اون روانی ول کنم نبود میگفت باید باهام ازدواج کنی و هزار بار تلاش کرد که منو راضی کنه ولی من هر سری فحشش میدادم و بلاکش میکردم
خلاصه بهم گفت عکس هارو پاک نکردم و پخش میکنم منم عین سگ ترسیده بودم و یه روز رفتم کافه باهاش گوشیشو گرفتم عکسارو پاک کردم و بهش گفتم نمیخامت
ولی بعدش با خط خواهرش پیام داد که من عکسارو تو گوشی خواهرم دارم و من بلاکش کردم
الان من مدتیه ازدواج کردم
ولی واسم کابوس شده که این آدم اگه واقعا داشته باشه و پخش کنه چی
البته میگفت ازدواج کنی به شوهرت میگم ولی تا الان نگفته
بدبختی اینکه این احمق رو خیلی میبینم چون تو یه شهرک هستیم
الان چند ماهه نگفته و خبری ازش نیست
ولی من میترسم 😭😭😭😭نمیخام آبروم بره
میترسم داشته باشه و یه روزی دعوا چیزی بشه پخش کنه
خانوادم و خانواده همسرم منو میکشن
کاش روز های اول آشنایی به همسرم میگفتم 😭😭