چون خودت امید نداشتی به درست کردننن با کمک بقیه به خراب شدن این رابطه فکر میکردی نه درست شدنن!!
حیفه بخوای زندگیتو سر این چیزا خراب کنی چون مطمئن نیستی ازدواج بعدی قراره بهتر باشه یا بدتررر شاید پشیمون شدی به قدری بدد بود!
اگ شوهرت اخلاق خوب زیاد دارخ حیفهههه
نمیخاد تو نی نی سایت نظر بگیری!!مگه مطلقه های دیگه که بهت گفتن اره اره طلاق بگیر قراره بیان الان باهات درد جدایی بکشن؟ میدونی چقدر درد جدایی عمیقهههه
بیشتر اینای که طلاق گرفتن اومدن بهت گفتن طلاق بگیر که دلیل طلاق خودشونم چرته و سریع نسخه میپیچن برا بقیه
جمله اولت برام خیلی تلخ بود ... چون من تا همین سه ماه پیش با همه وجود به درست شدنش امید داشتم
پدر مادرم میگفتن این درست نمیشه خودتو پیر نکن حتی دعوام میکردن بسه رفتی پیش مشاور ولی من باز امید داشتم ...
الان واقعا خستم
عزیزم
من بخاطر اینکه عقد کرده بودم، و نامزدیمون قبل از عقد حدود یک ماه شایدم کمتر بود، چون پدرم اعتقادی به صیغه و یا نامزدی بدون محرمیت نداشت، فکر میکردم جدایی بعد از عقد سرطانه!!!!!
بعد عقد فهمیدم شوهرم تیکه من نیست اما ترسیدم جدا شم
الکی الکی خودمو بدبخت کردم
شما اشتباه منو نکن
یه پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه
خیلی مفصله ولی خب خلاصه بگم
خیلی بی عرضه هست حتی از پس یه قهر ساده من بر نمیاد قهر میکنم باهاش نه سرکار می‌ره نه دیگه نماز میخونه نه اصلا میاد برای آشتی و.... تا این حد بچه هست که یه قهر ساده رو نمیتونه حل کنه
مدیریت مالی هم اصلا نداره تو کل این دوسال مدام درحال بدهی دادن بود چون همش کم میاره قرض میگیره با اینکه حقوقش خوبه
آداب معاشرت بلد نیست و خیلی جاها باعث سر افکندکی من شده
عصبی هست و وقتی مریض باشم یا حال روحیم بد باشه به جای درک و همدلی از سردی من باهاش عصبی میشه تاحالا چندبار گوشی شکسته چون میکویه زمین
آدم بیخیالی هم هست میبینن من دارم چقدر اذیت میشم بخاطر سردی هاش ولی کاری نمیکنه باهاش حرف هم میزنم کاری نمیکنه فقط چرب زبونی می‌کنه
در تمامی مسایل من باید مدیریت کنم شدم مثل مردا
خدا رو شکر خانواده پشتت هستن
من زمان خواستگاری، چون دختر اول بودم، هیچ راهنما یا تجریه ای نداشتم ، قبلشم همش سرگرم درس بودم و به ازدواج و ریزه کاری هاس فکر نمیکردم. اون زمان هم انقدر اینترنت و اطلاعات و ... نبود. خلاصه بگم الکی بله رو گفتم با اعتماد به پدرم
پدرم مریض بود
ناراحتی قلبی داشت و افسردگی
بعد از اینکه فهمیدم نامزدم چه جور آدم مستبد ودروغگو زورگویی هست، جرات نکردم جدا بشم . ترسیدم بابام بمیره.
اما خواهرم 10 سال بعد از من با پسری که زن طلاق داده بود علیرغم میل بابام ازدواج کرد، بابام نمرد، بدون عروسی بعد عقد رفت خونه خودش، بابام نمرد،یکسال بعد مهاجرت کرد، بابام نمرد، طلاق گرفت، بابام نمرد
پس من خر بودم که زندگیمو باختم
عزیزم بعدا بده به یک عروس داماد بخصوص اگه به صورت خیریه بدی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز