نصف شو بده اون ببره نصفش نگهدار
خاندانشون همینطوره
منم چون میدونستم تو خونه ای بزرگ شده که یاد نگرفته سعی کردم این دوسال زندگی یادش بدم ولی هم زنانگی خودم از بین رفت هم اون نهایت چندروز سعی میکرد اونطوری که من میگم باشه بعدش باز خود قبلیش بود و اینطور که هرروز به جای بهتر شدن بدتر میشد
من اگه خودم بودم میدادم می‌رفت یا میدادم به کسی که لازم داره چون هر دفعه یاد اون دوران می افتم اذیت میشم
خیلی مفصله ولی خب خلاصه بگم
بچه بودنش و بی عرضگیش
خیلی بی عرضه هست حتی از پس یه قهر ساده من بر نمیاد قهر میکنم باهاش نه سرکار می‌ره نه دیگه نماز میخونه نه اصلا میاد برای آشتی و.... تا این حد بچه هست که یه قهر ساده رو نمیتونه حل کنه
مدیریت مالی هم اصلا نداره تو کل این دوسال مدام درحال بدهی دادن بود چون همش کم میاره قرض میگیره با اینکه حقوقش خوبه
آداب معاشرت بلد نیست و خیلی جاها باعث سر افکندکی من شده
عصبی هست و وقتی مریض باشم یا حال روحیم بد باشه به جای درک و همدلی از سردی من باهاش عصبی میشه تاحالا چندبار گوشی شکسته چون میکویه زمین
آدم بیخیالی هم هست میبینن من دارم چقدر اذیت میشم بخاطر سردی هاش ولی کاری نمیکنه باهاش حرف هم میزنم کاری نمیکنه فقط چرب زبونی میکنه
در تمامی مسایل من باید مدیریت کنم شدم مثل مردا
یاد دختر خالم افتادم
حدود ۴۰ تا عکس توی آتلیه روز عروسی شون گرفته بودن
بعد طلاق عکس هارو قیچی کردن و هرکس عکس خودشو برداشت😑
هنوز نتونستم درک کنم نصف عکس بریده شده رو میخوان چیکار کنن!
آتیش بزن بره
بزار تو دیوار بفروش
کار میکنه عزیزم ولی به محض اینکه مشکل کوچیک پیش بیاد همه چیزو میندازه کنار
صفر و صدی و مودی هست
یه وقتایی تغیر رنگ لاک و شالمو هم می‌فهمه اینقدر بهم اهمیت میده
ولی یه وقتایی انکار ازم متنفره و اضافیم تو زندگیش
یه عادتی داره هروقت منو میبینن کلی ازم تعریف میکنخ
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
53 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
54 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز