اومدیم خونه هر موقع خواستم سریع گوشی بده قبول کرد گفتم طلاق عاطفی چیزی نگفت الان ی هفته اومدم ازش جدا میخوابم
شوهرم خیلیییییی گرمه لعنتی موندم با اون همه دوس دخترش ازم هفته سه بارو میخواست میگ رابطه نداشتم هه... حالا امشب هی سعی میکرد ب من بخوره میخندید و انگار دلش بد جور میخواست من م جدا میخوابم حالمم ازش بهم میخوره ولی فرصت اخره حالا میترسم بهش فشار بیاد دوباره بره سراغشون