یعنی واقعا توقع داشتی بیاد از جزئیات رابطه اش بهت بگه؟
حاضرم قسم بخورم همون موقع هم اگه بهت میگفت همینقدر بهم میریختی
تو خودت قبل از ازدواج هیچ دوست پسری نداشتی؟ خودت رو بذار جاش. درکش کن که چرا دروغ گفته. اگر راست میگفت تو به یه آره اکتفا می‌کردی؟ شوهرت ترسیده تا دین طرف رو در نیاری و شکاک هم بشی ول کن قضیه نشه. یه کم ذهنت رو باز کن.
باهاش حرف بزن اما نه از موضع ضعف
چون با این خشم و عصبانیت اگه باهاش حرف بزنی این سیگنال رو بهش میدی
که ازین ببعد ماهرانه تر باید جزئیات و آثار گذشته و آینده رو ازش مخفی کنم
من باشم به شوخی میگم فلانی یه چیزایی از گذشته ی تاریکت کشف کردم و ...
واقعا به شوخی برگزار می‌کردمش
و بهت قول میدم این روش باعث میشه باهات رفیق بشه و هیچ چیزی رو ازت مخفی نکنه
خب عزیزم توهمه گذشته ات رو بهش گفتی؟اگه حتی گفته باشی هم همه مشاورا میگن که روابطتون رو درگذشته نگید خب الان مثلا بگه توضیح بده قانع میشید میخواهید چی بشنوید اینکه عمیقا دوستش داشته ویا خدای نکرده شاید رابطه داشتن؟دونستن اینا بیشتر زجرتون میده ایشونم اینو میدونستن ونگفتن اگه همه چیز زندگیتون خوبه اون عکساهم شاید یادشون رفته مونده مگراینکه بدونید بعضی وقتا نگاه کرده
