بهونه نیست میفهمم چی میگی
منم با همچین آدمایی زندگی میکنم
اما از یه جایی به بعد دگ رفتاراشون برام اهمیتشو از دست داد
دیدی دستت میچسبه به جای داغ اولش خیلی میسوزه ولی بعد دگ به دردش عادت میکنی و یواش یواش فروکش میکنه
منم اینطور شدم
درد کشیدم گریه کردم غصه خوردم
ولی الان دگ بی اهمیت شده برام چون دگ انتظاری ازشون ندارم
ببین تنها راه چاره ت اینه
انتظاری از این مثلا مادر نداشته باش
هیچ انتظاری
بپذیر!
ایشون رو همون طور که هست بپذیر و توقعت ازش در حد دشمنت باشه
از دشمنت چه توقعی داری؟ از مامانتم همون توقع رو داشته باش