یه اقای بشدت محترمیه بهش میگم دایی
اما زیاد صمیمی نیستیم ک شوخی اینا کنیم
امروز از خونه ک بیرون شدم باهاش رو به رو شدم پام نیم بوت بود و بنداش بزرگ بود سلام و اینا کردیم
که گفت بند کفشاتو بد بستی گفتم عه؟
گفت اره دوباره ببندشون ک نخوری زمین
نشستم ببندمشون دوباره نشد😐😂
بعد گفت عه مگه سربازی نرفتی با لبخند
زانو زد برام بستشون انگار اب یخ ریختن روم یدونع رو بست و سریع پا شد گفت یاد بگیر