2777
2789

خاطرات کودکی تا بزرگسالی 

ایمان میاورم به دوستی و صداقت قاصدک سالهاست که صدایم را شنیدنگاهم را خواند غصه هایم را گریست خوشی هایم را خندید وهمه شان را رساند به دوردست های خاکستری!                       وتو امروز هرچه قاصدک دیدی جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید 

کلاس سوم دبستان بودم که رابطه پدر و مادرم به شدت خراب شد پدرم بعد مدت ها به مالی رسید و بعد اون تنبونش دو تا شد پدرم اهل فحش دادن بود مادرم هم که به شدت زیبا و خوش استایل و کارمند زیر بار نمی‌رفت و این بود که مادرم  جدا از پدرم زندگی میکرد و من که به شدت وابسته مادرم بودم به مادرم چسبیده بودم و ولش نمی‌کردم پدرم با وجود اینکه مادرم کارمند بود هزینه های زندگی من و مادرم رو میداد

ایمان میاورم به دوستی و صداقت قاصدک سالهاست که صدایم را شنیدنگاهم را خواند غصه هایم را گریست خوشی هایم را خندید وهمه شان را رساند به دوردست های خاکستری!                       وتو امروز هرچه قاصدک دیدی جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید 

یه مدت افسرده شده بودم و نمیتونستم حرف بزنم و مادرم به شدت از این موضوع ناراحت بود من به زور و از ترس طرد شدن از طرف مادرم تا شب بیست جمله حرف میزدم مادرم گفت من تورو نمیخوام روحیه ام رو خراب میکنی برو برادرت بیاد با من زندگی کنه چون تو نمیتونی صحبت کنی و افسرده ای اون موقع کلاس چهارم بودم


ایمان میاورم به دوستی و صداقت قاصدک سالهاست که صدایم را شنیدنگاهم را خواند غصه هایم را گریست خوشی هایم را خندید وهمه شان را رساند به دوردست های خاکستری!                       وتو امروز هرچه قاصدک دیدی جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید 

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

برام دوری از مادرم وحشتناک بود من همش تو مسیر خونه مادر و پدرم در رفت و آمد بودم گاهی اوقات دلم سه چهار متر زمین برای خودم رو میخواست مثلا میگفتم کاش اندازه یه قبر داشتم که برای خودم بود و توش زندگی میکردم چون پدرم من رو نمی‌خواست خیلی بهم سخت گذشت

گذشت تا دبیرستان بودم پدرم بیماری صعب العلاج گرفت و بعد چندسال فوت کرد


ایمان میاورم به دوستی و صداقت قاصدک سالهاست که صدایم را شنیدنگاهم را خواند غصه هایم را گریست خوشی هایم را خندید وهمه شان را رساند به دوردست های خاکستری!                       وتو امروز هرچه قاصدک دیدی جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید 

هیچی بهتر نشد ما رفتیم خونه پدرم زندگی کنیم اما اونجا دو تا اتاق خواب داشت و من مجبور شدم زیرزمین زندگی کنم من که تا اول دبیرستان معدلم بیست بود با افزایش مشکلات دیگه درس نخوندم و یه رشته الکی تو دانشگاه قبول شدم و از اون همه زیبایی مادر چیزی نصیب من نشده بود بعضی ها میگفتند نازی ولی خب زیبا نبودم کسی دوستم نداشت و همیشه محبت رو از  مادرم گدایی کرده بودم

ایمان میاورم به دوستی و صداقت قاصدک سالهاست که صدایم را شنیدنگاهم را خواند غصه هایم را گریست خوشی هایم را خندید وهمه شان را رساند به دوردست های خاکستری!                       وتو امروز هرچه قاصدک دیدی جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید 

خیلی خیلی لاغر بودم و همین هم بیشتر زشتم کرده بود خواستگار. دو سه تا داشتم اما مادرم علاقه ای به ازدواج کردنم نداشت و فکر میکرد چون جوونی و زیباییش رو برای من حروم کرده من هم نباید به خودم فکر کنم بعد فوت پدرم و فارغ التخصیلیم کار کردم و با حقوق اندک یاد نگرفتم که خودم رو دوست داشته باشم و این افسوس برام موند که چرا کسی دوستم نداشت

ایمان میاورم به دوستی و صداقت قاصدک سالهاست که صدایم را شنیدنگاهم را خواند غصه هایم را گریست خوشی هایم را خندید وهمه شان را رساند به دوردست های خاکستری!                       وتو امروز هرچه قاصدک دیدی جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید 

منو لایک کنید

يک‌ روز كه تصورش را نمیكنی،جايی كه در خواب هم نديده‌ای،لحظه‌ای كه به هيچ چيز فكر نمیکنی،و تازه رها شده ای از بند آرزو،از جانب پروردگار دريافت خواهی كرد ،چيزی فراتر از آنچه در طلبش بودی...

تو سی سالگی یه آقا عاشقم شد زن طلاق داده بود خیلی بهم محبت میکرد اونجا بود. که فهمیدم میتونم دوست داشته بشم اصلا اعتماد به نفس نداشتم ولی مامانم با ازدواجمون مخالفت کرد من به شدت مهرطلب هستم نتونستم با وجود مخالفت مادرم ازدواج کنم به همین خاطر هفت سال بدون ازدواج و پنهانی رابطه مون رو ادامه دادیم تا جاییکه خسته شد خیانت کرد 

ایمان میاورم به دوستی و صداقت قاصدک سالهاست که صدایم را شنیدنگاهم را خواند غصه هایم را گریست خوشی هایم را خندید وهمه شان را رساند به دوردست های خاکستری!                       وتو امروز هرچه قاصدک دیدی جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید 

آخرین پیام های این آقا یادم نمیره کسی که برای من می مرد کسی که برای بدست آوردن من گریه میکرد کسی که اگه باهاش قهر میکردم شب تا صبح تو ماشین جلوی خونمون می‌خوابید 

یه من گفت تو کجا من کجا  

هزار تا دختر برای من می‌میرند دلم برات سوخته بود 

ایمان میاورم به دوستی و صداقت قاصدک سالهاست که صدایم را شنیدنگاهم را خواند غصه هایم را گریست خوشی هایم را خندید وهمه شان را رساند به دوردست های خاکستری!                       وتو امروز هرچه قاصدک دیدی جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید 

و من که این مرد تمام زندگیم شده بود اون شب تا صبح جون کندم دقیقا بیست و دوم فروردین امسال بهم گفت هرررررری نبینمت دیگه تماااااااام 

و من بعد اون شب تمام آرزوهام و تمام احساساتم رو خاک کردم 



ایمان میاورم به دوستی و صداقت قاصدک سالهاست که صدایم را شنیدنگاهم را خواند غصه هایم را گریست خوشی هایم را خندید وهمه شان را رساند به دوردست های خاکستری!                       وتو امروز هرچه قاصدک دیدی جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید 

الان سهم من از زندگی فقط کار کردن با درآمد ناچیز و برادری که هیچ وقت هیچ وقت نخواست پشتوانه من باشه برادری که هم جنس گرا هست و منتظره تا من همه چی رو مهیا کنم هیچ وقت برای خونه چیزی نخرید 

مادری که دیگه از اون همه زیبایی چیزی برای نمونده و الان افسرده هست راستش دلم برای مادرم هم میسوزه حق اون هم از این زندگی این نبود 

ایمان میاورم به دوستی و صداقت قاصدک سالهاست که صدایم را شنیدنگاهم را خواند غصه هایم را گریست خوشی هایم را خندید وهمه شان را رساند به دوردست های خاکستری!                       وتو امروز هرچه قاصدک دیدی جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792