بچه ها من نامزدم محرمیم با پسر عموم و قرار بر عقد بوده
از اول ایشون بهم پیشنهاد داد گفت خیلی وقته منو دوست داره و خلاصه قبول کردم نامزد کنیم
هرچی شرایط پیش رفت مشکلات بیشتر شد معمولا مشکلاتمون کوچیک بود ولی خب خیلییی روهم شد و احساس میکنم اینا پکید
داستان از این قراره که ما یه اکیپ داریم تو اکیپ فقط منو شوهرم پارتنریم بقیه یا سینگلن یا طرفشون دوست ما نیست
چند وقت پیش من به شوهرم گفتم حس میکنم علی از مهسا خوشش میاد خیلی رفتارای مشخصی داشت
خلاصه با شوهرم سر شام شرط بستیم
شوهرم زنگ زد به علی که بهش الکی بگه یکی از مهسا خوشش میاد اگه با توعه بهش بگم با کسیه