برای زایمان جاری چقدر هدیه میدید و چند وقت یکبار بریم سرش

منم با جاریم تو یه ساختمونم

رفت و آمد نداریم ولی بد هم نیستیم

تازه زایمان گردم

روز اول اومد یه پارچ شیر گرم آورد

روز دوم اومد ی شیشه به برای دم نوش آورد

روز سوم با برادرشوهرم اومد و دو میلیون دادن

تا دهم دو سه بار زنگ زد گفت کار داری بگو

من خوشم اومد خدا خیرش بده

سر چی با هم بدن

با خواهرم مشکل پیدا کردن 

بعد چون پدر نداریم ابجیم به شوهرم گفت بیا با شوهرم صحبت کن 

اینم رفت پسره دعوا گرفت و فحش داد و وسط دعوا پدرشم فوت شد کلا همه چیو الان از چشم ما میبینه میگه شما تا الان یادش میدادین زندگی نکنه 

دیگه بینشون خیلی بی حرمتی شد شوهرمم گفت من نمیام برای زایمانش دیگه امد خونه بزور داییم مارو برد اون مسره هم خونه نموند بخاطر اینکه ما میخواستیم بریم

ای وای

خیلی سخته پدر نباشه انگار خونه بی ستونه

منم‌ از وقتی پدرم فوت کرد رفتار دامادمون زمین تا آسمون فرق  کرد