به خدا اون موقع من اصلا خبر نداشتم اگه اینجا بنویسم خیلییی مخاطب پیدا میکنم...
بعد دیدم همش تو پر بازدید بودم...
باور کن از قصد نبود
قصد فریب و... نداشتم..
فقط نمیخواستم ی سری چیزا بگم..
بعد ببین ازم سوال میپرسیدن منم میگفتم نه همه چی پاک و معصوما نهس..
اصلا خودت قضاوت کن..
اگه میگفتم من یه دختری ام ک اینجوری دارم زندگی میکنم و.. حالا میخوام برم با اونم باشم و....
باور کن همه فقط فحش میدادن بهم.. مطمئنم...
یعنی همه رو من به جز اینکه زندگیم چطور بوده راست میگفتم.. حرفامون بیرون رفتنمون..
فقط این بحث و جدل و این حرفا رو نگفتم...
اصلا خودمم تو وجود خودم سرکوبش کردم ک تونستم پیش برم...
ولی الان باور کن اینا ک این اخرا گفتم و همش راست بود و هست...
یهو زدم ب سیم آخر...
دیگه حس کردم بزار از خود واقعیم بگم ک تموم شه بره راحت شم...
کسی ک نمیشناسه...
اصلا من کسی رو ندارم ک بشناسه...