حساس بود یه حر ف هابی زد من جواب نمیدادم به دل گرفتم باهاش سروسنگین شدم دیگه با بچه هاش هم سرو سنگینم بچه هاش هم بامن سرو سنگین اند
دیشب بازی جرعت حقیقت میکردند یه عموهاش گفت زنعمورو بوس کن یعنی من به دختر بزرگه جاری بزرگه
البته یواش گفت ولی من فهمیدم اونم گفت عمرا و چیزهای دیگه یواشکی که من نفهمیدم ولی بهم برخورد منم گفت حمام الواجب میشم دیگه دعوا شد که دختر جاری گفت مگه من سگم دیگه همه فهمیدند