ببین ی جوری رفتار کن اجازه اینکار رو نداشته باشه
من همچین خاطره ای از بچگی م دارم
وای که چقدر مامان بابام عین سگ و گربه میپریدن به همدیگه
بابام وقتی به مامانم میگفت برو بیرون مامانم میگفت من مگه زن خرابم این وقت شب برم بیرون و خلاصه میرفت توو راه پله ها میشست تا دعوا تموم میشد
دوبار اگر میرفت خونه باباش یا حتی میرفت خونه بابابزرگم پدریم، بابام میفهمید نباید با زنش اینطوری برخورد کنه
مامانم همیشه خودش شورع کننده دعوا بود منتهی دعوا که میشد توو دعوا ادای زن های فداکار رو در می اورد
شده برو خونه همسایه، اما برو
شده زنگ بزن پلیس اما منفعل نباش