زندگی که عاشقش باشی اما نادیده بگیرنت هرچقدر تلاش کنی بچسبه به زندگی بازم بهونه ای پیدا کنه بره دنبال هرزه بازی
چقدر سخته نه بتونی بری نه نای موندن داشته باشی بخاطر بچم موندم چون میدونم ضربه میخوره و نمیتونه بااین مساله کنار بیاد روحیات بچمو میشناسم بااینکه پسره
چاره ای ندارم بسوزم و بسازم سپردم دست خدا بعد از ده سال زندگی دیگه آدم نشد. بنظرتون کی ضرر میکنه من یااون؟ منی که پاکم عاشق زندگیم هستم بااونیکه ارزش خودشو نمیدونه؟
تحمل این برام خیلی سخته و دارم جون میدم