از تاریخ ۱۵ دی این کاربری دست ملیسا میباشد_____گاهی گمان نمیکنی ولی میشود /گاهی نمیشود نمیشود که نمیشود//گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است/گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
از تاریخ ۱۵ دی این کاربری دست ملیسا میباشد_____گاهی گمان نمیکنی ولی میشود /گاهی نمیشود نمیشود که نمیشود//گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است/گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
چون دیدن طلا وقتی با قربان هستش حالش خوبه ونکته دیگه اینه این چون بچه رعیت هستش میتونن سوارش بشن
آهاااا
از تاریخ ۱۵ دی این کاربری دست ملیسا میباشد_____گاهی گمان نمیکنی ولی میشود /گاهی نمیشود نمیشود که نمیشود//گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است/گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
پیگیر نیستم گذری دیدم. اما خیلی باحال گفتی خوشمان آمد
بزن باران به نام هرچه خوبیست /به زیر آوار گاه پایکوبیست /مزارع تشنه جویباران پر از سنگ /بزن باران که وقت لای روبیست /بزن باران بهاران فصل خون است /بزن باران که صحرا لاله گون است /بزن باران و شادی بخش جان را /بباران شوق و شیرین کن زمان را /به بام غرقه در خون دیارم /به پا کن پرچم رنگین کمان را
یه چیزی ک روندش خوبه اما یه چیزایی کوچیک باعث میشه بزنه تو ذوق
یه دیالوگ غمگین هست که میگه :"کاری نکن ازت متنفر بشم ، دوست داشتنت ب اندازه کافی دردناک هست ... موقع جدایی بهش بگید خوشحالم که حداقل سایه تاریک زندگی تو نشدم ، باشد که خاکسترم محرابِ ققنوس نجات یافته ی تو باشد . و در نهایت کسی قلبت را میشکند که به او گفته بودی از شکسته شدن خسته ای ... کدوم بدتره ؟ زندگی کردن مثل یه هیولا ..،، یا مردن مثله یه انسان خوب ...و چقد ترسیده بودی زمانی که از خودم به خودم پناه آورده بودی ... شبیه کسایی که بهت آسیب زدن نشو ، شبیه کسایی شو که کمکت کردن بهتر شی ....
این قصه ای که ثریا قاسمی واسه سوجان تعریف می کنه گذشته کیاس؟
منم نمیدونم کاش بگن حداقل مال کیه
و به نظرم اصلا جالب نیست قصه گذشتشون
یه دیالوگ غمگین هست که میگه :"کاری نکن ازت متنفر بشم ، دوست داشتنت ب اندازه کافی دردناک هست ... موقع جدایی بهش بگید خوشحالم که حداقل سایه تاریک زندگی تو نشدم ، باشد که خاکسترم محرابِ ققنوس نجات یافته ی تو باشد . و در نهایت کسی قلبت را میشکند که به او گفته بودی از شکسته شدن خسته ای ... کدوم بدتره ؟ زندگی کردن مثل یه هیولا ..،، یا مردن مثله یه انسان خوب ...و چقد ترسیده بودی زمانی که از خودم به خودم پناه آورده بودی ... شبیه کسایی که بهت آسیب زدن نشو ، شبیه کسایی شو که کمکت کردن بهتر شی ....