شوهرم ی سره از مامانم میگه .اینم بگم مقصر شوهرم و مادرشوهرم بودن زفلک مامانم دو هفته هس و از غصه افتاده...دارم دیوونه میشم.یکسره از مامانم میگه .میگه مامانت حالیش نیس نفهمه و فحش میده از این حرفا
.
شوهرمم بهم یاد میده میگه از خانواده ات دور شو و زرنگ باش...روز مادر هم ب خاطر دعوایی ک شد نتونستم برا مامانم چیزی بخرم. دوهفته مامانم ندیده بودم دیروز میخواستم برم پیش مامانم شوهرم اجازه نداد گف نمیخواد بخری!.چیکار کنم
اگه مقصر خودشه بدون هیشکی مهمتر از مادر نیست
بگو تو از مادرت بگذر منم می گذرم
ازمامانتم بگو چرااینجوری شدن باهاش
بهش بگو اون منو زاییده اینقدر بهش محبت میکنم تو که کاری نکردی برات چکار که میکنم!!!
توهم بگو نرو تانرم
واای مگه میشه آدم مادرش رو به خاطر شوهرش ول کنه بگو هر کسی جای خودشه. به مادرت حداقل زنگ بزن بگو بعد میای
زندگی کوتاه تر از اینه که بخواد ب این مسائل بگذره ،حتما ی تغییر در سبک زندگیت ایجاد کن
نزار اینقد کنترلت کنه
دیگه آدم مادر خودشم نبینه ؟
بگو اصلا مامان من بدترین آدم دنیام باشه بازم مامان منه دوست دارم ببینمش دلم براش تنگ میشه
اگه میتونی تلفنی به مامانتم بگو شرایطتتو که از دستت ناراحت نشه
اجازه نداد رو درک نمیکنم اصلااا..
شوهر مگه چیکاره س که اجازه بده یا نه؟والا ما زنا خیلی بدعادت کردیم اینا رو
اجازه چیه مگه سربازخونه س؟
چه شوهر و مادر شوهرت ظالمن
با شوهرت صحبت کن بهش حق بده که ناراحت شده از مامانت ولی خط قرمز بذار توهین و قطع ارتباط رو نپذیر اصلا
همچین زندگی ارزش نداره اگر قبول نکرد
خب مادرت چیکار کرده
دیشب شوهرم از خونه بابام برام غذا آورد
گفت مامانت برنجو با دست ریخت تو قابلمه،گفتم خب؟،گفت گفتم شاید نخوای بخوریش،گفتم تو مامانت به غذات دست بزنه نمیخوریش،ساکت شد،پرروها،خیال میکنن فقط خودشون مامان دارن
بلاهایی که شوهرم سر من اورد آخرم بیرونم کرد به مامانم گف نون خور اضافه🫠
