از یه موضوعی حالم خیلی بد بود خیلی بد ...
حدود ده ماه پیش شروع شد چهار فروردین بود
من یه کار بد کردم خانواده از جمله پدرم همه چیو انداخت تغصیر من گفت تو نباید دخالت میکردی گفت اگه دخالت نمیکردی الان اوضاع خوب بود
ولی باهام یکی دوماه قهر بود با اینکه تغصیر خودش بود اون موقع حالم خیلی بد بود همش به خواهرم توجه میکردن همش به برادرم توجه میکردن .....
من هر روز حالم بدتر میشد الان که دارم میگم حالمو بد میکنه ..
هروز خودکشی میکردم هر روز بلا سر خودم میوردم
که نکنه واقعا تقصیر من بود ...
بعدش یکلی دوباره اتفاق افتاد تا اینکه من کار خیلی بد کردم ولی دلم نمیخواس الان زنده باشم ولی باز از خدا معذرت خواهی میکنم ...
من نباید اون کارو میکردم الان هم حالمو خیلی بد میکنه دیگه هیچ کسو دوست ندارم خودمم دیگه دوست ندارم الان همه تو خونه تو سختیاشون من کنارشون بودم ولی هیچ کس تو سختیام کنارم نبود دیگه از هیچ کس انتظار ندارم ...
تهش مرگه ...