2777
2789

دل یه نفر رو بدجوری شکستم هیچ‌ راهی برای دلجویی هم ندارم  

عاشقش شدم و اونم عاشقم شد 

مشکلی پیش اومد و با اینکه یه بار خاستگاری رفته بودم و جواب منفی گرفتم ...

گفتم بازم میام ...

ولی نشد ... اتفاق عجیبی افتاد و نتونستم ادامه بدم 

اون خیلی خیلی خوب بود و به من اعتماد کرده بود ...

ولی فکر کرد من نامردی کردم. .. ولی خداییش اینطور نبود ... خیلی اتفاق عجیبی افتاد هنوزم باورم نمیشه ولی حدودا  یک سال گذشته...

فقط عذاب وجدان داره نابودم میکنه 

و پارسال ماه رمضون هرشب براش از ته دل گریه کردم و دعا کردم خوشبخت بشه...

شما هم دعا کنید بیشتر از اینکه خدا منو ببخشه اونو خوشبخت بکنه...

  

منم پارتنر ۳ سالم رو مجبور شدم بخاطر ازدواجم باهاش کات کنم دلش هنوز شکسته هنوز امیدواره یه روز قسمت هم بشیم میگه ۱۰ سال دیگه ۲۰ سال هم بشه صبر می‌کنه 

کاش تو اینجا بودی 💔

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

دنیا دار مکافاته دوست عزیز باید خیلی مراقب دل ادما باشی دل ادما شوخی و اسباب بازی نیست یعنی قلب اون مستقیم در تیررسته اگ هیچ راهی نیست معبود که هست از اون بخواه و تنها راه غم و اندوهتم معبودت هست کار خوبه خدا درست کنه زیاد نگران نباش اگ نزدیکت هست یجوری بگو حلالت کنه اگ نیست که در نیایش هات از خدا بخواه و اگ نزدیکت هستو ازدواج کرده پس هیچ وقتو هیچ وقت سراغش نرو فقط از خدا کمک بگیر به هر طرف نگاه کنی خدا اونجاست موفق باشید و انشاالله اندوهتون برطرف بشه... آمین

چه اتفاقی افتاد داداش جالب شد

همسرم که چند سال باهام حتی دست هم  نمی‌داد ... و هیچ رابطه زناشویی باهم نداشتیم ...به شدت قصد جداشدن داشت و هزاران بار گفته بود برو زن بگیر ...

حتی خودش چند نفر از فامیلهای دور رو بهم پیشنهاد میداد... 

وقتی بهش گفتم میاخم برم خاستگاری یه نفر ...اولش گفت آفرین...چه خوب 

...

حتی گفتم تو باید در محضر کتبا و قانونا رضایت بدی...

 گفت باشه همین فردا اول وقت میرم ...خیلی خوشحال شد ...

چند روز گذشت...

من رفتم شهرستان ... برای خاستگاری...

وقتی رسیدم ... گل و شیرینی گرفتم و رفتم تو خونه ... داشتم با خانوادش صحبت می‌کردم... چند تا پیامک اومد ...

باز نکردم...

وقتی جواب اونا منفی بود ... برگشتم هتل که شب بمونم و فرداش برگردم ... پیام‌ها را خوندم ...

خیلی عجیب بود 

همسرم که چند سال باهام حتی دست هم نمی‌داد ... و هیچ رابطه زناشویی باهم نداشتیم ...به شدت قصد جداشدن ...

به طرز باور نکردنی پشیمون شده بود ...

برگشتم خونه ...تا امروز سایه به سایه ام دیوانه وار بهم اظهار عشق.  علاقه و ... میکنه مثل یه معجزه‌ ... اولش محل نذاشتم ... ولی باور کنید یک ساله .. از روزهای اول ازدواجمون هزاران برابر بیشتر به من چسبیده ...

به طرز باور نکردنی پشیمون شده بود ...برگشتم خونه ...تا امروز سایه به سایه ام دیوانه وار بهم اظهار عش ...

وقتی جواب منفی از خانوادش تو خاستگاری گرفتم... گفتم من باز میام...

ولی با این اوضاع ... نشد و اگه میرفتم خیانت به همسرم تلقی می‌شد و اگه نمی‌رفتم...که البته گاملا کات کردم و نرفتم.. احساس کنار بزگی میکنم...

درسته که جواب رد دادن همه خانواده اش اون شب بودن و همه گفتن .. نه‌... ولی به نظرم جا داشت صد بار دیگه میرفتم ... تا با کتک بیرونم نمیکردن نباید کات میکردم ...


منم پارتنر ۳ سالم رو مجبور شدم بخاطر ازدواجم باهاش کات کنم دلش هنوز شکسته هنوز امیدواره یه روز قسمت ...

واقعا شرایط سختیه نمی‌دونم این چه نوع آزمایشی هست که خدا با بنده هاش میکنه...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792