2777
2789
عنوان

دل یه نفر رو بدجوری شکستم هیچ‌ راهی برای دلجویی هم ندارم

| مشاهده متن کامل بحث + 490 بازدید | 38 پست

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

دنیا دار مکافاته دوست عزیز باید خیلی مراقب دل ادما باشی دل ادما شوخی و اسباب بازی نیست یعنی قلب اون ...

درست میگید 

حتما همین کار رو باید کرد 

ولی عذاب وجدان دیونه ام کرده

زن داشتی رفتی خواستگاری ؟؟؟ چاخان نگو

زن داشتم ...

ولی ۵ سال هیچ رابطه ای نداشتیم ...

و همه اش میگفت نماز و روزه من قبول نمیشه چون نمیتونم به وظیفه شرعی عمل کنم مگر اینکه بری زن بگیری...

زن داشتم ...ولی ۵ سال هیچ رابطه ای نداشتیم ...و همه اش میگفت نماز و روزه من قبول نمیشه چون نمیتونم ب ...

واقعا نمیتونم قضاوت کنم 

طرز فکر همسرتون وحشتناکه کاش حداقل ازدواج نمیکرد که زندگی یکی دیگه خراب نشع 


https://abzarek.ir/service-p/msg/2027517🌱 جزو اکیپ:#دختر خاله های نی نی یار❤️

ببینید سه نوع نفس درون انسان است که انسان ازش خبری نداره انسان موجودی فراتر از افرینشه که خداوند وقتی پدرمون رو ساخت و مادرمون روهم از پدرمون ساخت بخاطر همین به ما میگن نفس واحد انسان قابلیت های زیادی داره برای همین خداوند به خودش افرین گفته ..... نفس اماره یا لایه حیوانی انسان در شهوت، غضب و امیال نفسانی خلاصه می‌شود. 


1نفس اماره


 این میل قلبی و حالت نفسانی را قرآن به نفس اماره، تعبیر می‌نماید و تاکید می‌کند که: «به درستی که نفس، (انسان را) به کارهای زشت و ناروا فرمان می‌دهد». 


 به همین دلیل به آن اماره ‌ (امر کننده به بدی‌ها) گفته‌اند. در این مرحله هنوز عقل و ایمان آن‌ قدرت را نیافته که نفس سرکش را مهار زده و آن را رام کنند بلکه در بسیاری از موارد در برابر او تسلیم می‌گردند و نفس سرکش آنها را شکست می‌دهد  و 

۲ - نفس لوامه


"نفس لوامه"مرتبه‌ای از نفس است که پس از تعلیم و تربیت و مجاهدت، انسان به این مرتبه ارتقاء می‌یابد. در این مرحله ممکن است بر اثر طغیان غرائز گاه‌گاه مرتکب خلاف‌هایی بشود اما فورا پشیمان می‌گردد و به ملامت و سرزنش خویش می‌پردازد و تصمیم بر جبران گناه می‌گیرد، و دل و جان را با آب توبه می‌شوید.

قرآن مجید این مرحله را" نفس لوامه" تعبیر کرده ومی فرماید: " و سوگند به (نفس لوّامه) وجدان بیدار و ملامت‌گر که رستاخیز حقّ است! "

 



۳ - نفس مطمئنه


"نفس مطمئنه" آن مرتبه‌ای است که پس از تصفیه و تهذیب و تربیت کامل، انسان به آن می‌رسد در این مرتبه‌ غرائز سرکش توانایی پیکار با عقل و ایمان در خود نمی‌بینند چرا که عقل و ایمان آن قدر نیرومند شده‌اند که غرائز نفسانی در برابر آن توانایی چندانی ندارند.

قرآن از این مرحله به نفس مطمئنه تعبیر کرده می‌فرماید: "ای نفس مطمئن و آرام یافته به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که تو از او خشنودی و او هم از تو خشنود       ..........




شما میگین عذاب وژدان پس این عذاب وژدان برات خوبه باور کنید خیلی ها عذاب وژدان که ندارن هیچ خوشحالم میشن  شما اگ از اون شخص عذر خواهی کنید درست میشه و اروم میشید ولی اگ بهش ضرر مالی زدید هرچقدر که بود باید بهش پس بدید تا اخرین قطره تا حساب بی حساب شود اگر از قدیم از او گرفتی به حساب الان باید بهش پس بدی مثال 100 هزارتومن قدیم که طرف میتونسته خونه بخره باید یک خونه براش به اندازه همون پول در زمان حال ..  بخریدو بدید  و یا اگ 100 هزارتومن اون موقع اگ 2 ملیارد الانم میشه باید  بهش پس بدید چونکه دنیا دار مکافات است و کساینکه به این حرف ها اعتقادی ندارن به زودی دست زمونه گلوشونو میگیره و  فشار میده یا اگ دلی شکسته یک دسته گل و شیرینی و عذر خواهی و خنده  براش کافیه اون صد در هزار خوشحال میشه نگو دستت بهش نمیرسه چونکه همه ما زیر یک اسمونیم انشاالله  موفق راحت بشید 

ببینید سه نوع نفس درون انسان است که انسان ازش خبری نداره انسان موجودی فراتر از افرینشه که خداوند وقت ...

ممنون از رهنمودتون 

حقیقتش هم مت و هم اون از جنبه اعتقادی خیلی قوی هستیم...

شاید باور نکنید ما تو ملاقتمون هر دو روزه بودیم تو ماه رجب بود ...

تو مسجد قرار گذاشتیم...

یک کلمه حرف بی ربط رد و بدل نشد...

اون با من خیییییلی اعتماد کرده بود 

و من هم به دلیل همان نفوس ناقص و کمبود شدید محبت و عشق ... خیلی دوسش داشتم 

البته الان که همسرم خوب شده 

اصلا مثل اون ایام حسی بهش ندارم جز دلسوزی و دلم میخاد خوشبخت بشه


ممنون از رهنمودتون حقیقتش هم مت و هم اون از جنبه اعتقادی خیلی قوی هستیم...شاید باور نکنید ما تو ملاق ...

البته شاید ... گفتن این جمله ، که الان دیگه حسی بهش ندارم ...جمله خوب و   موجهی نباشه و واقعا هم جمله مناسب و  منصفانه ای نیست...و حقش نیست ... اون خیلی خوب بود اخلاق و رفتارش و ... و خوبها تو دنیا زیاد هستن ولی قرار نیست آدم همه خوبها رو برای خودش بخاد...

چطور بگم  

منظورم اینه که ادامه بیان دوست داشتن اون، یه جوری زیاده خواهی و پیروی از نفس هست  و من واقعا  اینجور نیستم



واقعا نمیتونم قضاوت کنم طرز فکر همسرتون وحشتناکه کاش حداقل ازدواج نمیکرد که زندگی یکی دیگه خراب نشع

شاید باور نمی‌کرد که اقدام کنم...

چون به من خیلی اعتماد داشت ولی اصلا یه مرد رو درک نمی‌کرد.. 

من مشغله کاریم خیییییلی زیاد بود یه مسولیت اداری سنگین و کاملا تحت کنترل شدید....

ولی هیچ وقت تو زندگی چیزی کن نگذاشتم ...

محبت و از خودگذشتگی در حد اعلا....

ولی به هر حال یه آدام معصوم فقط میتونه نفس لوامه اش اینقد قوی باشه که ۵ سال رابطه نداشته باشه ... و بتونه ادامه بره ... احتمال گناه داشت زیاد میشد و ناچار بودم با اجازه همسرم اقدام کنم ...

حتی فایل صوتی رضایتش رو برای اون بنده خدا فرستادم ... تا راضی شد برم خاستگاری...

... احساس گناه بزرگی میکنم...

۳۶سالشه تابحال هم ازدواج نکرده میترسم از هر چه مرد تو دنیا هست بدبین شده باشه... روزی که بهش پیام دادم که این وضعیت پیش آمده... دیوانه وار به هم ریخت  

دلم میخاست دنیا تموم بشه...تحملش برای هر دومون دیونه کننده بود ...

بازم من برام معجزه شد... همسرم زمین تا آسمون عوض شد ...

ولی اون که خیلی دلبسته شده بود ...چی 

گفت قبول ندارم باید بیای حضوری با چشمهات اینها رو بگی چشمها هیچ وقت دروغ نمیگن...

رفتم و حضوری یه ساعت صحبت کردیم ...

۳۶سالشه تابحال هم ازدواج نکرده میترسم از هر چه مرد تو دنیا هست بدبین شده باشه... روزی که بهش پیام دا ...

چقدر تلخ بود ... باور کرد و قبول کرد ...ولی وقتی داشت دور میشد... خورد شدن رو تو قدمهاش میدیدم...

فقط دلخوشیم این بود که خانوادش جواب منفی داده بودن ...

و می‌گفت اگه اصرار بیشتری میکردی ، و اونها ، بیشتر می‌شناختنت، قبول میکردن...  .هر چند بعید میدونم ... خیلی سخت جواب منفی دادن پدرش و داداش ها... 


چقدر تلخ بود ... باور کرد و قبول کرد ...ولی وقتی داشت دور میشد... خورد شدن رو تو قدمهاش میدیدم...فقط ...

من محکم کات کردم ... که از سرش بیرون برم و بتونه به یه آدم خوب دل ببنده...ولی خیلی نگرانم که به همه بد بین شده باشه...  

من محکم کات کردم ... که از سرش بیرون برم و بتونه به یه آدم خوب دل ببنده...ولی خیلی نگرانم که به همه ...

پروفایل ایتای اونو هر روز چک میکنم ...

خیلی مایوس کننده است‌... شاید میدونه دارم کنترل میکنم خیلی معنا دار پروفایل میذاره ...

بازم بگم اون خیلی مقید و مومنه

چقدر تلخ بود ... باور کرد و قبول کرد ...ولی وقتی داشت دور میشد... خورد شدن رو تو قدمهاش میدیدم...فقط ...

کل مدت آشنایی ما دو ماه بود ، کاملا اتفاقی ... ولی حس ششم خیلی قویی داشت ، چادری ، و مقید شدید  به مسائل اخلاقی ، جالبه که اظهار علاقه درونی ما ،همزمان بود ولی در بیان اون شروع کرد.

 با یه جمله ...

وقتی کارِ مشترک توی خرید و فروش یه ماشین که به اسم اون یود و باید به نام من میزد  ما تموم شد، روز بعد زنگ زد فکر کردم مشکلی پیش اومده ،

گقت نه ...ققط از مشهد برگشته و میخاد یه سوقاتی که از مشهد گرفته خودش بهم بده ، گفتم خیلی لطف کردید ... من نمیرسم بیام بدید پیک و ... بیاره ... گقت نه میمونم بیرون تو شهر تا هر وقت کارِت تموم شد بیاید یه جایی بهت سوغات رو بدم...هوا خیلی سرد بود .. سال قبل همین وقتها بود ... گفتم آخه من عصر ۵ و ۶ به بعد اونم دقیق معلوم نیست ... بشه بیام یا نه ... و گفت ،با حالت شوخی ...که  با احساس و گرمای خودم سرما رو  تحمل میکنم ! 

خیلی برام عجیب و جالب بود...

حقیقتش ، با اینکه از متانت، رفتار و وقارش ...خیلی خوشم اومده بود و در حد اعلی تحسین برانگیز بود، ولی از اونجایی که  اصلا... و  هرگز... حتی یه لحظه به انتخاب همسر دوم  حتی یه لحظه هم فکر نکرده بودم... و اصلا نمیتونستم به ازدواج مجدد فکر کنم... شرایط اجتماعی و خانوادگی من یه جوریه که با ازدواج دوم یه جورایی باید قید خیلی چیزا رو میزدم و اون اعتماد و دیدگاهی که همه نسبت به من داشتن رو باید کاملا کنار میذاشتم ، چون هیچ کسی تو دنیا جز خدا ، نمیدونست و باورش نمیشد که همسرم ۵ ساله که باهام ارتباطي نداره... و اگر هم کسی میدونست، از من انتظار این کار رو نداشتن ، به همین دلیل هرگز به ازدواج دوم نمیتونستم فکر کنم ...

خلاصه اینکه با تمام این شرایط و حس وحال های برزخی و عجیب و گاهی بدون حد و مرز ...یه حس خوب بهش داشتم که تا به حال با هیچ احدی این حالت رو نداشتم... 

من تو کارم خیلی وقتها خانم ها... دخترها ، خیلی اظهار لطف و احترام میکنن به واسطه کارها و مشکلاتي که براشون حل کردم و  میکنم ... و شاید از نظر ظاهری و اجتماعی و ... خیلی برای آشنا شدن و پیشنهاد ازدواج دادن شرایط مساعد تری داشتن ... مثلا مطلقه بودن یا ...ولی حتی یه لحظه به این موضوع واکنش یا اقدامی نکردم و با اینکه از نظر مالی، و ... هیچ مشکلی ندارم ولی به همه به چشم خواهری نگاه کردم ... و همه من رو فرد با ایمان و اعتقادات مذهبی و موجه می‌شناسن...با این تفاصیل ...

قطعا اگه تماس نمی‌گرفت براحتی از ذهنم بیرون میرفت . چون اعتقاد دارم که آدم های خوب خیلی زیاد هستند ولی قرار نیست همه مال من بشن ...

خلاصه اینکه... 

 یه انرژی خیلی عجیبی تو رفتارش و تو وجودش حس میکردم ... ولی بازم  میگم   اگه تماس نگرفته بود  امکان نداشت که من شروع کنم ...

بعدش دوباره بعد از چند ساعت تماس گرفت ... فکر کردم سردش  شده و منصرف شده ، میخاد سوقاتی رو بده پیک بیاره...

اما...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز