منم فکر میکردم بلد نیستم اما دیدم کسی چقدر بهم وابسته شد
یه دیالوگ غمگین هست که میگه :"کاری نکن ازت متنفر بشم ، دوست داشتنت ب اندازه کافی دردناک هست ... موقع جدایی بهش بگید خوشحالم که حداقل سایه تاریک زندگی تو نشدم ، باشد که خاکسترم محرابِ ققنوس نجات یافته ی تو باشد . و در نهایت کسی قلبت را میشکند که به او گفته بودی از شکسته شدن خسته ای ... کدوم بدتره ؟ زندگی کردن مثل یه هیولا ..،، یا مردن مثله یه انسان خوب ...و چقد ترسیده بودی زمانی که از خودم به خودم پناه آورده بودی ... شبیه کسایی که بهت آسیب زدن نشو ، شبیه کسایی شو که کمکت کردن بهتر شی ....
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم فکر میکردم بلد نیستم اما دیدم کسی چقدر بهم وابسته شد
چیشد که وابسته شد؟
من حس میکنم فقط یه پسر ساده و بی تجربه ممکنه راحت بهم دل ببنده کلا بین این همه موردی که آشنا شدیم یک نفر بود که گفت من از وقتی بهم جواب منفی دادی از فکرت بیرون نیومدم اونم اگر راست گفته باشه