چیکار کنم واقعا از دستش همش فکر میکنه فقط خودش تو این دنیا وجود داره به کس دیگه ای جز خودش فکر هم نمیکنه
وقتی بگم برای مثال ما تو یخچال هیچی نداریم فقط ی تخم مرغ داریم میره همونو خودش میخوره فقط به فکر خودشه فکر کنید صبح قبل این که بره سر کار هر روز آجیل میگیره سر کار میخوره شب من کیسه فریزر رو میبینم که مثلا ۲ تا دونه پسته توش مونده بقیشو خورده اصلا هم برای خونه آجیل نمیخره بهش هم میگم پول بده بهم پول نمیده میگه هر وقت هر چی خواستی بهم بگو خودم میخرم من حتی خودم نمیتونم برم بازار چون خودم پول ندارم باید به اون بگم با من بیاد تا برم ی چیزی واسه خودم یا بچه ها بخرم هر وقتم بهش میگم ی چیزی بخر برای خونه میگه پول ندارم امروز یادم رفته بود بگم سر راه نون بگیر وقتی اومد یادم افتاد ۵ نفریم ۳ تا دونه نون داشتیم من غذا رو بدون نون خوردم گفتم بزار برای بچه ها باشه اونم بیخیال ۲ تا نون رو خورد ۱ دونه نون واسه ۳ تا بچه هام موند گاهی فکر میکنم فهم اینچیزا رو نداره که اینطوری میکنه یا میدونه من حساسم سر قندون رو نذاره دقیقا همین کارو میکنه یا میدونه من حساسم با کفش بیاد رو پادری دم در همینکارو میکنه با اینکه من هر بار بهش میگم یا صبح که نیره سر کار در خونه رو باز مبذاره دمای خونه با بیرون فرق نداره انقدر سرد میشه از وقتی سرما شروع شده هممون مریض شدیم به خاطر اینکاراش خیلیهم کثیفه خیلی هم بو میده حموم هم نمیره چون میدونه من رو اینچیزا حساسم خجالت هم نمیکشه اینایی که میگم در مورد ی پسر بچه نیستا درمورد ی مردی که سه تا بچه داره همش میخواد منو حرص بده کفری شدم از دستش چیکار کنم واقعا