محرمیت خونده بودیم برای آشنایی
همسرم ، همسایمون بود ، ۴سال خاطر خوام بود ، روزی که اثاث کشی کردیم محلشون ، مادرشو فرستاد ببینه مزه دهنم چیه ، اونموقع ترم ۴کارشناسی بودم ، گفتم میخوام درس بخونم
خلاصه که هم کارشناسیمو تموم کردم هم ارشد خوندم
تاره یه سالم روش صبر کردن 😁
تا اینکه فروردین ماه اسمال باهم عقد کردیم
پارسال همین موقع ها صیغه مخرمیت خونده بودیم برای آشنایی بیشتر
همسرم خیلی از من پررو تر و شیطون تره
شب بود رفته بودیم بیرون قدم بزنیم ،هواهم خیلی سرد بود ، دید دارم دستامو میمالم بهم ، پالتومم جیب نداشت😂دستامو گرفت گذاشت بین دستاش ، توش ها کرد 🥲😐😅😂😁
وای منو میگی ، تو اون سرما شده بودم عیننننننن کورهههههه ، کف دستام عرق کرده بودم ، حس میکنم صورتم داره میسوزه از گرما 😂
هعییییییی جوونی
چقد زود میگذره
یهو این خاطره یادم افتاد گفتم با شما نی نی سایتایی عزیزم به اشتراک بزارم این حس خوبو😍😘