فوبیای حیوانات دارم ولی از گربه وحشتناک فوبیا دارم اصلا حالم بد میشه میاد سمتم تپش قلب میگیرم تمام بدنم میلرزه
خواهرای کوچیکترم گربه دوست دارن رفتن از کوچه ی گربه پیدا کردن آوردن تو خونه نگهش میدارن دو روزه دارم گریه میکنم خودمو حبس کردم توی اتاق میام پذیرایی اصلا آروم و قرار ندارم میرم بیرون میام خونه یادم میفته گربه توی خونست دنیا روی سرم خراب میشه
از پارسال تا تابستون امسال ی خوروس نگه داشتن توی خونه زد مریض شدم و بعد از کلی دوا و درمون دوباره حالم خوب شد دادنش رفت خروس رو ولی چون خواهرم ناراحت میشه بخاطر اون حیوونارو میارن خونه خب من حالم بد میشه اصلا درک نمیکنن
سر سفره با مامانم بحثم شد گفتم منو مثل پارسال بدبختم میکنید دوباره گفت بدبخت شو
من اصلا اصلا آدم لوس و ترسویی نیستن این مورد ریشه توی روانم داره زجر میکشم به معنای واقعی
کلی حرف بارم کردن و در آخر گفتم از اینجا میرم خونه مادر بزرگم زندگی کنم گفتن برو به سلامت
احساس بی پناهی میکنم احساس تعلق نداشتن به جایی میکنم
حتی ذره ای بهم احترام قائل نیستن که من میترسم منم عضوی از این خانواده هستم حیوانات رو نیارن توی خونه
دلم خیلی گرفته من دیگه نمیتونم چیزایی که سر خروسه تجربه کردمو دوباره تجربه کنم بزور خوب شدم🥺
میگم از طرفی وسواس فکری ام دارم میگم اون کثیفه انقدر دست میزنید بعد باهاش غذا میخورید آلودست واکسن زده نشده توجه نمیکنن که احساس میکنم کل خونه کثیف شده حالم داره بهم میخوره از همه چی از زندگی