۱۰ ساله ازدواج کردیم تقریبا هیچوقت هیچ کاری برام نکرده.در حالیکه من همیشه عین یه خر دلم براش سوخته و تو سختیای زندگی پشتشو خالی نکردم(طلاهای مجردیمو دادم ماشینه داغونشو عوض کرد.تو هر بدهی و سختیش یه تیکه طلا دادم تا اعصابش اروم شه.کم خوردم کم گشتم کمپوشیدم که عاقا پول جمع کنه)حالا که میتونه و از پسش برمیاد میبینم هیچچچچ کاری برا من نکرده.چندماه پیش گفت میخوام ببرم دندوناتو کامپوزیت کنم انقدر خوشحال شدم و ذوق کردم.اما زد زیر حرفش و آبروی منو جلو خانوادم برد چون خودش پیشه اونا گفته بود میخوام دندوناشو کامپوزیت کنم چون خیلی دوس داره.دوباره گذشت قرار شد برام یه گوشی آیفون ۱۳ بخره.باز جلو خانوادم خیر سررررش کلاس گذاشت و گفت میخوام بخرم و فلان.و بازم زد زیر حرفش.هیچوقت تو زندگی هیچ کاری برام نکرده ک احساسه باارزش بودن کنم😥باید بگم ک تواناییه مالیشم داره.ماهی ۵۰ تومن درآمد داره خونه و ماشین داره.هی طلا میخره برا پس انداز که سره سال بفروشه ماشین بهتری بخره.طلاها هم واسه من نیس و چون قراره بفروشه هیچوقت نمیتونم ازش استفاده کنم و جلوی کسی نشون بدم بگم شوهررررم برام طلا خریده
من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم میرفتم که بی نتیجه بود.😔 الان 19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘
اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره
همیشه قناعت کردم که عاقا سری تو سرا دربیاره.بچم تا حالا رنگ رستوران ندیده.امروز دعوای بدی باهاش کردم اونم چون به گوشم رسید جاریام کلا کوبیدن از نو ساختن خودشونو.جفتشون رفتن پیکرتراشی و عمل بینی و فلان و بیسار.در حالیکه مادرشوهرم همیَشششه اونارو دوس داشت و طرفه اونارو میگرفت و منو به پشمشم حساب نمیکرد.من بد بودم چون پسرشو صاحب خونه و زندگی کردم.اما برادرشوهرام با اینکه بزرگتر از شوهرمن نه خونه دارن نه ماشینه درست.حالا میبینم من یه خر واقعی بودم.انقدر به خودم بها ندادم که شوهرمم یاد گرفت.البته بگم ک از نظر خرید مایحتاج خونه کم نمیذاره.برا دخترمم بهترین لباسا و اسباب بازیارو میخره.اما به من همش ماهی ۱ تومن میده.که باهاش گوزم نمیشه خرید.روز زن اومد یه تبریکم نگفت.برادرشوهرام هرکدوم ب زناشون حده اقل سه چهار تومن پول دادن
دلم میخواست منم سنگدل بودم.هیچوقت به فکر جیبه شوهرم نبودم.بعده ده سال زندگی ارزشه خریدن یه گوشیه ۵۰ تومنی ندارم.ارزش درست کردن دندونامو ندارم.افسرده و ناامیدم.پرخاشگر و بیحوصله شدم.اکثر اوقات به خودکشی فکر میکنم.دلم میخواست جراتشو داشتم و خودمو دخترمو راحت میکردم.اینم بگم ک باردارم.هرچی فکر میکنم میبینم همه جوره داره تو این زندگی بهم ظلم میشه.گرفتاره مردی شدم ک نه پشته منو بچم وامیسته جلو خانوادخ گرگ صفتش نه دلش میاد مارو به آرزوهای کوچیکمون برسونه.شاید اگر منم عین جاریام خانواده درستی داشتم شوهرم برام ارزش و احترام قائل میشد.اما چ کنم ک خانواده گوه ترین آدم ها هستن.بچگیمو نابود کردن.نوجوانیمو نابود کردن.اعتماد ب نفسمو کشتن.از من یه آدم افسرده و بدبخت و بی اعتماد ب نفس ساختن.وقتی اونا منو آدم حساب نکردن چه توقعیه ک شوهرم منو آدم حساب کنه
به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم! 🌷 دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰