از بچگی پسر فامیلمون و دوست داشتم و خیلی ام باهاش خوب بودم و تابلو بود از رفتارم
با اینکه چند سال خواستگارم بود ولی خانوادم مخالف بودن
نه بیقراری ازش دیدم نه تلاشی
خیلی فکر میکردم که چرا یه جایی سر راهم سبز نمیشه چرا ریسک نمیکنه بهم پیام بده و شمارم و بدست بیاره
من خیلی بیقرارش بودم ولی اون نه
خیلی روزام و تلخ کردم بخاطرش خیلی
آخرم امسال جشن عقدش رفتم.