خاک تو سرشون کنن ک به زندگی بچه خودشون هم میسوزن
من خنگ انقد سازش کردم باهاشون هیچی برام نخریدن
فقط یه دستبند
بعدها شوهرم با وام ازدواج برام یه سرویس خیلی نازک گرفت با ۱۰ میلیون
اونموقع وام ازدواج ۳۰ تومن بود
منم چند سال عقد بودم دیگه خسته شده بودیم گفتم بیا سرویسم رو بفروشیم بزنیم به یه زخمی زودتر بریم سر زندگیمون ننش هم خوشش میومد
اونوقت دیدم دختراش هر روز دارن اضافه میکنن به طلاهاشون سر تا پاشون پر طلاست ولی من حسود نیستم چون تاثیری ب زندگی من نداره
من الان ۵ ساله ازدواج کردم هنوز ب جز به دستبند و گوشواره و پلاک و کادوو مامانم بود چیزی ندارم
خداروشکر شوهرمم اندازه خودش داره اما هربار گفته میخوای طلا بگیریم گفتم نه بزاریم واسه ماشین بزاریم واسه خونه
تونستیم خونه خریدیم بخدا یه تبریک نگفتن بهمون از رو حسادت