روزی ک رفتیم خاستگاری زنداداشم ...بابام و داداشش تو برگه نوشتن طی دوسال ک جهیزیه جور شد ما عروسی میگیریم و خونه اجاره میکنیم یا میسازیم ک برن خونه خودشون همه امضا کردن
زنداداشمو ک عقدش کردیم سر 6 ماه اصرار کرد ک الا و بلا میخام برم خونه خودم اومذ 2 ماه خونه بابام موند نرف خونه خودشون ک باید برام خونه اجاره کنید ..بابامم دید راحت نیستن ناچاری ی وام گرفت خونه اجاره کرد براشون بعدش زندادشم اصرار کرد ک یالا عروسی و طلا میخام
بابام و مامانم گفتن ما گفتیم دوسال چرا هول شدی
الا و بلا داداشمو ب جون بابام انداخت ک عروسی بگیرید بابامم گفت ندارم دستم خالیه دوسال صبرکنید باز وام بگیرم زنداداشم گوش نکرد اما بابام باز ی النگو خرید داد و ی خرید بازارم کرد اما گفت عروسی ی سال دیگه
زنداداشم گوش نکرد رفت خونشون
الان همش میاد میگه شماها برامن عروسی نگرفتید چطور برا دختر خودتون گرفتید مامانم میگه دخترم دوسال صبرکرد بعد گرفتن براش ...بنظرتون مقصر ما هستیم؟من بعضی وقتا گریه میکنم برا زنداداشم ک بدون عروسی رفته خونه خودش