۲۸ سالمه شاغلم. بازم ۲۴ ساعته چشمش به منه هی میگه چیکار میکنی. پای لپتاپ چیکار میکنی؟ ویس میدم زود میاد دم اتاق وامیسه ببینه چی میگم .بعد میگه با کی حرف زدی 😐 اگه بجای دوبار سه بار برم سرویس. میگ چرا امروز زیاد میری
خلاصه .. فکر نکنید خیلی به فکرمه ها . نه . وقتی بابام فوت کرده بود و درامدش نداشتم کم سن بودم هی میگفت شوهر میکنم ولت میکنم یا پیش بقیه تحقیرم میکرد هیچی برات نمیخرم.. همیشه گفته حرف نزن و سرکوفت بهم زده و سرزنش کرده تو جمع ضایع کرده ..
الان هی میگ این کارو بکن اون کارو بکن. میگم اگه خواستم میکنم .خودم میتونم تصمیم بگیرم! شروع میکنع تو بداخلاقی بیشعوری و .. 🫥 عجب گرفتاری شدم کاش پول کافی داشتم میرفتم تنها زندگی میکردم بدجور مثل مته رو مغزمه