یه بار نشده با مامانم تنهایی برم یه جایی بگردیم مثلا هرجا رفتیم آهان زارت خانوم از راه رسید چیزیم به مامانممیگم ناراحت میشه میگم خودش چلاقه نمیتونه با مامان خودش بره؟ بابا نداره؟ خانواده نداره؟ میگه منم خالشم میگم قبل اینکه خاله اون باشیمامانم منم هستی یه بار نشد ما بریم بیرون اون نیاد هر هفته سه چار بارم خونه ما تشریف دارن برای ناهار بدون دعوت کردن مامانم خیلی وقتا غذا نمیزاره سبک میخوریم ولی همین که بفهمه خالم اینا قراره بیان اونم فوری پا میشه قرمه سبزی قیمه ای میپزه خداییش من حق ندارم ناراحت باشم؟ الان قرار بود فردا با مامانم بریم باهم بیرون الان فهمیدم دختر خالم میاد میگمچرا بهش گزارش دادی که اون بخواد بیاد بابا ولم کنید اصلا نمیخوامم میخوام محو شن از رو زمین محووووو بخدا حسود نیستم ولی خالم اینا رفتن تو کونمون مامانم انقد بهشون بها داده تا رنگ شرت منم میدونن یه بار نشد بیاد با من دردو دل کنه بگه دخترم چته چی میخوام ولی دختر خالم یه چیزیش بشه نم زنگ میزنه حرف میزنه باهاش دلدا یش میده یه چیزیم میگم فورب ناراحت میشه اه از منمبزرگتره محض اطلاع
بعد مامانم میگه بهش حسودی میکنیییی الان منحسودممممم؟ بیشتر اون دخترشه تا من