همسر من پدر مادر نداره و آخرین بچه ی خانواده بوده و یه خواهر داره متولد ۵۷ که مجرده کارمند ه خیلی چاقه و هیچچچچچ خاستگاری نداره
الان ما عروسی گرفتیم خونمون آماده ست همسرم میگه الا و بلا من نمیتونم خواهرمو تنها بزارم و باید تا خواهرم ازدواج میکنه من نامزد بمونم و خونه ی خودمون خیلی کم میاد همش یا سر کاره یا پیش خواهرش . خواهرش هم میگه صبر کنید من ازدواج کنم منم میگم خب شاید هیچ وقت خاستگار نیومد من چرا باید صبر کنم ؟ خواهر برادرهای دیگه هم اصلا به روی خودسون نمیارن شما چه نظری دارید ؟
والا خوب چه بهتر میتونید باهم یه شب سالاد الویه درست کنید یه شب کیک یه شب نون پنیر دورهمی باهم برنام ...
اصلااا بعد نمیتونم از خونم بیرونش کنم من اصلا مسئول خواهرش نیستم من فقط میخوام همسرم و خواهر برادرهاش برنامه بزارن هر شب برن خونش که نترسه مگه من کلفتم که هر شب هر شب مهمونی راه بندازم
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
نه حالا رو هوا که نه بنظرم اسی میتونه هندلش کنه که زندگیشو ببره جلوولی کلا اسی انگار از خواهر شوهرش ...
نه عزیزم خواهرشوهرم کارمنده خودش خرید کرده خونه ماشین جهاز تکمیله فقط منتظر یه مزد با اسب سفیده که اونم پیدا نمیشه ، از خواهرش متنفر نیستم فقط بدم اومده که به برادرش نمیگه برو سر زندگیت