شرکت خصوصیه عزیزم. بعد وقتی دهنمو باز میکنم سوال میپرسم ازش، زود گارد میگیره و میگه روانی و شکاک هستی. بهش میگم شکاک نیستم که محیطت سالم نیست. بعد میگه اینجا همه جا دوربینه و منم با اونا کاری ندارم. زنها واسه خودشون میخندن به من ربطی نداره. بعد میگه مردها هم واسه خودشون مشروب میخورن،اونم به من مربوط نیست. خب باشه تا حدی قانع شدم به این حرفش
اما زمانی نگرانیم بیشتر شد که یه روز بی دلیل دیدم ناراحت شده با عصبانیت نشسته. ازش پرسیدم عزیزم چیزی شده؟هی میگفت ولش،انگار که ازم عصبانی بود.منم کاری نکرده بودم. بعد از کلی اصرار بهم گفت سرکار مردها جمع شده بودیم داشتیم صحبت میکردیم، حرف از سر به زیری شد. اونا همشون میگفتن ما هیچکدوم رعایت نمیکنیم و با زنها میگیم میخندیم و فقط تو اینجوری نیستی. بعد گفتم خب ازت تعریف کردن،باید خوشحال بشی.چرا ناراحتی؟ گفت چون همه باورم دارن به جز تو. منم گفتم باورت دارم و فلان. بعد دیدم باز عصبانی شد بی دلیل و هی بهونه میاورد . بعد یه حرفی میگفت، با زیر چشمش هم نگام میکرد ببینه من چی میگم . همین باعث شد شک ام بیشتر بشه بهش. چرا باید واسه این موضوع ناراحت و عصبانی بشه؟