عمه بزرگه م نخورد نپوشید نَگشت
حالا شوهرش یه میلیارده و عمه م یه بیمار روحی که علنا اعتراف میکنه کمبود های زندگی منو به اینجا رسوندن
عمه م الان همچی داره ولی حال دلش خوب نیست
چون جوونی بجای اجاق غذا روی پیک نیک پخت
چون بجای لباس شویی رخت و لباس با دست شست
بجا جارو برقی با جارو برسی خونه جارو زد
الان تا مچ النگو داره ولی لذت نمیبره
میگه کاش کمتر قناعت میکردم فوقش الان بجای سانتافه پارس سوار بودم
شاید بجای خونه دوبلکس سیصد متری یه خونه صد متری داشتم ولی اینجور عصبی و افسرده نبودم
بنظرم خرج کن
نه زیاد که اصراف شه و نه کم که برات عقده شه