سه طبقه فاصله داشتم با خونوادم😐😂تو دیگه کی هستی🤩
اولش با خاموش روشن کردن چراغ آشپزخونه شرو شد بعدش اومد سراغم بعدترش وضعیتم خیلی وخیم تر شد تب شدید میکردم از ترس نمیخوابیدم شبا که نیان تو خوابم چون اون لحظه ای که خواب میری میان سراغت قشنگ خودمو میدیم مامانم شبا کنارم بیدار میموند میدیدمش اونارم میدیدم 😑دفعه آخری با یه پیرزن اومده بود نشسته بودن طرف پای مامانم نمیتونستمم بیدار شدم
میدیدم مامانم داره نگام میکنه دسته میکشه رو موهام ولی نمیتونستم بیدار شم😞😮💨🤣خدا نیاره اون روزارو 🌹