اول به خاطر عدم تفاهم جدا شدن بعدا دوستم متوجه شده یه خانمی که دوست صمیمیش هست داره به شوهرش خط میده
دیروز با هم حرف می‌زدیم متوجه شدیم این جانور افعی از اول برای اینها نقشه کشیده و اینا رو جدا کرده و حتی همین آدم باعث شده هیچیییی به دوستم نرسه و رسما سرشو کلاه گذاشتن
من الان پولهایی که شوهرم بهم برای خرجی میده کم کم جمع میکنم برای خودم ربع سکه میخرم همیشه فکر آینده ات باش
نمیگم شوهرم بده اتفاقا خیلی خوبه ولی بخدا به هیچ کس هیچ اعتمادی نیست
من از وقتی خواهرشوهرمو دیدم که بعد ۱۵ سال زندگی برای اینکه از شر شوهرش راحت بشه حتی مهریه اش رو بخشید و با دست خالی از اون زندگی اومد بیرون خیلی عاقل شدم
نمیخوام زنی باشم که حسرت بخورم و بقیه از سادگیم سواستفاده کنن همیشه حواسم به خودم هست شوهرم هرچقدر داره توی این زندگی زحمت میکشه منم دارم زحمت میکشم پس هرچی که میاد توی زندگیمون حق هردوتامونه
بله ولی برای زندگی که اون همه تلاش کرد حیفش میاد چون برای دونه دونش زحمت کشید و وقتی خونه میساختیم نتونستیم کارگر بگیریم و مادرم خودش حتی کارگری کرد تا خونه ساخته شد بعد که پدرم این کار کرد و با زنش کاری کردن که مادرم مجبور کردن از اون خونه بره فقط با لباسهای تنش اومد و دست شست از اون زندگی ولی همیشه ناراحته که این همه تلاش کرد تا بسازه همه چیو و بابام اینجور خراب کرد
