2777
2789
عنوان

داستان خیانت

270 بازدید | 28 پست

بچه ها دوستی دارم که یکی از دوستانش همچین اتفاقی براش افتاده و من با قلم خودم مثل داستان نوشتم براتون البته اجازه گرفتم...خودمم زیاد باور ندارم ولی میذارم بخونید...


.من یه زن خونه دارم که چهار تا بچه دارم من پونزده سال داشتم که ازدواج کردم اونم با همسری که هجده سال داشت منو همسرم عاشقانه همدیگه رو دوست داشتم اینقدر عاشق همدیگه بودیم که حد نداشت من ۳۷سالم شده بود و همسرم ۴۰سال ما زندگی خوبی داشتیم همسرم ارث پدری خیلی بهش رسیده بود و وضعیت مالی مون صد چندان عالی شده بود یه چند وقتی بود که همسران اطرافیان مون به جنگ و جدل به سر میبردن و زن صیغه ای باعث این چیزها بود من و همسرم خیلی صحبت می‌کردیم مگه زناشون چشونه چرا اینطوری میکنن زن خودشون چه بدی داره و از این جور حرف ها خلاصه روزها می‌گذشت و ما زندگی خوبی داشتیم که عالی بود بچه هامون در کنار عشق مون بزرگ شده بودن و دانشگاه می‌رفتند و دبیرستان و دبستان و واقعا بچه های نمونه ای بودن چه در مدارس و دانشگاه چه در خانه و خانواده و فامیل.شوهرم مرد هاتی بود خیلی میومد سراغم منم با روی باز استقبال میکردم که به یکباره دیدم یه هفته گذشته ولی همسرم حتی یک بار هم میلی برای رابطه نداره خودم دست به کار شدم و رفتم سراغش در کمال ناباوری پسم زد گفت خستم عزیزم بذار برای یک وقت دیگه منم خجالت زده گفتم باشه عزیزم خلاصه گذشت و گذشت بازم همسرم نیومد چندین بار به رفتم سراغش ولی نصفه نیمه رهام کرد و گفت مشغله ذهنی زیاد دارم چندین ماه همینطور گذشت منم نگران همسرم چرا اینطوری شده نه زنگی نه تلفنی هیچی مشکوک نبود قربون صدقم می‌رفت نازم و میکشید ولی نیاز جنسی هیچی نداشت

عزیزی که امضامومیخونی میشه برای سلامتی و عاقبت بخیر شدن خودم و بچه‌هام و همسرم صلوات بفرستید ممنون میشم..منم برای شما صلوات میفرستم❤️❤️❤️❤️❤️

خیلی تعجب کرده بودم نمیدونستم چیکار کنم چندین بار گوشزد کردم بهش گفتم که بگو چرا اینطوری نصبت بهم بی میل شدی لبخند میزد می‌گفت نه من بی میل نشدم ولی خستم ذهنم درگیر هست درکم کن گلم منم فقط کارم شده بود فکر و خیال همش داشتم فکر میکردم کجای کار میلنگه چرا اینطوری شده چرا سرد شده و نیاز جنسی نداره ولی هرچی بیشتر فکر میکردم کمتر به نتیجه میرسیدم واقعا کم آورده بودم تا این که یک شب بهش گفتم عزیزم توروخدا تورو جون مادرت جون بچه ها جون من تورو به خدایی که میپرستی بهم بگو چی شده ؟همسرم گفت قسمم نده چرا قسم میدی چیزی نشده که چرا قسم میدی خیلی ناراحت شد و رفت بیرون از خونه منم خیلی مشکوک شده بودم داخل گوشی شو زیر و رو کردم هیچی ندیدم گوشی هیچ چیز مشکوکی نداشت نمیدونستم چه خاکی تو سرم بریزم خسته از کاوش و درگیری ذهنی نشستم فکر کردم و فکر کردم چی شده چیکار شده باید بدونم

عزیزی که امضامومیخونی میشه برای سلامتی و عاقبت بخیر شدن خودم و بچه‌هام و همسرم صلوات بفرستید ممنون میشم..منم برای شما صلوات میفرستم❤️❤️❤️❤️❤️

ولی از کجا ؟گفتم میرم می‌بینم کجا میره کجا میاد باید بفهمم آخرش چیکار میکنه هرچند همسر من شاید مشکلی داره نمیخواد بهم بگه که من ناراحت نشم شاید ورشکست شده و ذهنش مشغوله اشکال نداره اگه ورشکست شده بود من همه طلاهام و بعلاوه ماشینم میفروشم پولش رو میدم به همسرم تا مشکلش حل بشه با همین فکر ها از روز بعد افتادم دنبال همسرم صبح زود بیدار شد و طبق معمول صبحانه درست کردم و باهم خوردیم و همسرم گفت خداحافظ عشق قشنگم 🌹 منم گفتم خداحافظ عزیزم مواظب خودت باش... وقتی رفت منم نیم ساعت بعد رفتم دم مغازه ای کار میکرد دیدم یه پسر جوونی هم اونجاست تعجب کردم گفتم این پسر کیه چرا اینجاست یک کم که گذشت فهمیدم داره کار میکنه و مشتریان و راه میندازه آخه همسرم شاگرد نداشت و چون شاگرد قبلی رفته بود شهرستان برای همیشه می‌گفت شاگرد پیدا نمیشه چطور بهم نگفته بود شاگرد گرفته خیلی تعجب کردم گفتم اگه ورشکست شده بود که شاگرد نمی‌گرفت همون جا منتظر نشستم ببینم چی میشه تقریباً دوساعت بعد دیدم همسرم اومد و سوار ماشینش شد و رفت منم رفتم دنبال همسرم اصلا کجا می‌رفت نمیدونستم چیکار میکنه اینجا کجاست رفت و رفت تا رسید به یک محله پایین شهر درب یک خونه قدیمی و باکلید باز کرد و رفت داخل منم تعجب کرده بودم دلم به تاب و تب افتاده بود اینجا کجاست همسرم چرا رفت اونجا چرا نهار خونه خودمون نمیاد چند وقتی هزاران چرای دیگه..یه کم گذشت و من به خودم اومدم زنگ زدم به همسرم بعد از چندتا بوق صدای همسرم و شنیدم جانم عشقم منم گفتم فدای عشقم بشم کجایی نفس من گفت عزیزم من مغازم سرم شلوغه نهار بخورید امروز هم نمیرسم بیام خونه شرمنده گلم من گفتم اشکال نداره عزیزم باشه مواظب خودت باش عشقم.. خداحافظی کردیم و من با هزاران فکر مختلف توی ذهنم و بغضی داخل گلوم فکر کردم و اینقدر فکر کردم نیم ساعت گذشت تصمیم گرفتم برم و در اون خونه لعنتی رو بزنم رفتم در بزنم ولی نتونستم ترسیدم برگشتم

عزیزی که امضامومیخونی میشه برای سلامتی و عاقبت بخیر شدن خودم و بچه‌هام و همسرم صلوات بفرستید ممنون میشم..منم برای شما صلوات میفرستم❤️❤️❤️❤️❤️

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

ولی دلم آروم نگرفت اینجا کجاست که همسرم ترجیح داده به در کنار من بودن و بچه هاش اینجا کجاست دیگه جلوی خودم و نگرفتم رفتم در زدم درزدم محکم محکم در زدم یک زن جووون دررو باز کرد دقت کردم خوشگل بود یه چادر نماز روی شونه های نیمه برهنه اش هول کرده بود عه چه خبرته خانم مگه سر آوردی چرا اینطوری در میزنی هنگ کردم قفل کردم نگاه کردم فقط نگاه هیچی نگفتم و نگاه کردم دیدم خانمه داره فحش میده خدا دیوونه هارو شفا بده دررو میخواست ببنده هول دادم گفتم  من باید بیام داخل کار دارم اون هی هولم میداد به زور خودم و جا کردم داخل حیاط و تا برسه بهم دویدم سمت خونه و رفتم داخل و دیدم شوهرم با یک شرت لخت نشسته بود وقتی منو دید رنگش پرید عین گچ دیوار شده بود فقط نگاه میکرد و داشت سکته میزد منم از اون حال و روزم بدتر بود یه دفعه جیغ کشیدم حمله کردم کتکش زدم اصلا دست خودم نبود فقط عین دیوونه ها جیغ میزدم یک دفعه همسرم بغلم کرد گفت عزیزم سکته میکنی توروخدا نکن اینطوری منو بکش با خودت اینطوری نکن گفتم مگه جونی برام گذاشتی مگه قلبی برام مونده که سکته نزنم چرا این کار رو باهام کردی پس اینجا خودت و تخلیه می‌کردی برای من جونی نداشتی آره مشغله فکری زیادت این بود اون زن از خونه فرار کرده بود و رفته بود نمیدونم کدوم گوری با اون سرووضع رفته بود ولی نبود همش داشتم جیغ میزدم و خودم و همسرم و کتک میزدم دیگه نفسم بالا نمیومد خسته شدم نشستم روی زمین و زار زدم گریه کردم اون شبایی که من کلی اتاق خواب و قشنگ میکردم لباس خواب های قشنگ میپوشیدم و پسم زدی یادته میگفتی مشغله کاری دارم ذهنم مشغوله نصفه های کار ول میکردی و میگفتی حال ندارم من خر و بگو که فکر میکردم مریض شدی غصه میخوردم همسرم چرا اینطوری شده حالا میفهمم چقدر به ریش من میخندیدی و با این جن ده خانم خوش گذشتوندی توی تک تک لحظه هایی که من حالم بد بود تو اینجا خوشحال بودی و در حال عشق و حال خودت

عزیزی که امضامومیخونی میشه برای سلامتی و عاقبت بخیر شدن خودم و بچه‌هام و همسرم صلوات بفرستید ممنون میشم..منم برای شما صلوات میفرستم❤️❤️❤️❤️❤️

همسرم فقط می‌گفت معذرت میخوام عزیزم منو ببخش غلط کردم نفسم نکن اینطوری حالت بد میشه همش گریه میکرد منم بلند شدم و راه افتادم گفتم من دیگه با آدم کثیفی مثل تو کاری ندارم دیگه هیچ سنخیتی باهم نداریم انگار نه انگار زن و شوهر بودیم من میرم از زندگی کثیفت بیرون توهم هر غلطی دلت خواست انجام بده پشت سرم جیغ زد گفت نکن اینکار رو نکن ما چهار تا بچه عین دسته گل داریم بچه ها ضربه میخورن گناه دارن نکن گفتم باید از اول فکر اینجا هارو میکردی و با حال بدم رفتم سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه

عزیزی که امضامومیخونی میشه برای سلامتی و عاقبت بخیر شدن خودم و بچه‌هام و همسرم صلوات بفرستید ممنون میشم..منم برای شما صلوات میفرستم❤️❤️❤️❤️❤️

وقتی رسیدم خونه پسر کوچولوم کلاس دوم ابتدایی بود اومد سمتم و بغلم کرد و گفت سلام مامان جونم کجا بودی من از مدرسه اومدم خونه نبودی من گرسنمه مامان نگاه کردم دلم آتیش گرفت رفتم غذا گرم کردم و دادم پسرم خورد و خوابید منم نشستم فکر کردم کجای کار من اشتباه بودهمسر من کسی که همه این چیزها رو عیب و عار میدونست چرا همچین خیانت بزرگی در حقم کرد آخه چطور شد که به یکباره تمام زندگی من از هم پاشیده شد بچه های من چیکار کنن دخترم تازه نامزد کرده چطور تو روی خانواده همسر نگاه کنه نشستم اشک ریختم گریه کردم آخرش به این نتیجه رسیدم نباید هیچ کس متوجه بشه که خیانت کرده همسرم

عزیزی که امضامومیخونی میشه برای سلامتی و عاقبت بخیر شدن خودم و بچه‌هام و همسرم صلوات بفرستید ممنون میشم..منم برای شما صلوات میفرستم❤️❤️❤️❤️❤️

وگرنه زندگی بچه هام خراب میشد پیام دادم اومدی خونه از گندکاری که متوجه شدم بچه ها چیزی نفهمن شب شد و اومد خجالت زده بود بچه ها تعجب کرده بودن چرا رفتار پدر و مادر عوض شده چرا مثل همیشه لاو نمیترکونن ولی خیلی هر کدوم زود رفتن پی کار خودشون شاید خودشون به نتیجه ای رسیدن که رفتن منم رفتم داخل اتاق خواب اومد گفتم برو بیرون من باهات کاری ندارم گفت معذرت میخوام منو ببخش توروخدا اینطوری رفتار نکن دیوونه میشم 😭 منم گفتم آها پس بگو از رفتار من دیوونه میشی ولی خودت هر زه بازی میکنی برو بیرون ببین من چه حالی دارم ببین چی آوردی به روزم گفت باشه عزیزم میرم اتاق کار نمیمونم باعث ناراحت شدنت نمیشم

عزیزی که امضامومیخونی میشه برای سلامتی و عاقبت بخیر شدن خودم و بچه‌هام و همسرم صلوات بفرستید ممنون میشم..منم برای شما صلوات میفرستم❤️❤️❤️❤️❤️

یک لحظه گفتم بمون کارت دارم چشماش برق زد گفتم زیاد خوشحال نباش درروبست گفت جون بخواه ازم بگو گفتم جون کثیفت مال خودت فقط تعریف کن چطور به این جا رسیدی گفت نه نمیگم اذیت میشی گفتم اگه به فکر من بودی که اینطوری نمیکردی خیانت کردی الان میگی تو اذیت میشی؟😏 فقط میخوام راست بشنوم تعریف کن یه کم من من کرد و شروع کرد گفت یه روز داخل مغازه بودم دیدم یه خانم جوون اومده داخل مغازه و یک دختر بچه پنج سال داره این بچه روی هرچی دست میذاشت مادرش نمی‌خرید می‌گفت گررونه دختر بچه گریه کرد و گفت هرچی دست روش میذارم میگی گرونه من چی بخورم دلم سوخت گفتم عمو جون هرچی دوست داری بخر مهمون من باش مادرش عصبی شد و گفت امروز مهمون شما باشه بقیه روزا کی مهمون میکنه من دلم سوخته بود گفتم اشکال نداره هروقت اومدی مغازه من مهمون من بذار بگیره بچه هم گریه سرداد و گفت من فلان چیز و میخوام مادرش مجبور شد گرفت و تشکر کرد و رفت چندین بار دیگه هم اومدن و بچه خوراکی برداشت و رفتن.

عزیزی که امضامومیخونی میشه برای سلامتی و عاقبت بخیر شدن خودم و بچه‌هام و همسرم صلوات بفرستید ممنون میشم..منم برای شما صلوات میفرستم❤️❤️❤️❤️❤️

تا اینکه یک روز خانمه تنها اومد گفتم بچت کو گفت پیش مادرم گذاشتم دنبال کار میگردم گفتم همسرت پس چی گفت همسر کجا بود طلاق گرفتم معتاد بود منم خرج دارم کرایه خونه دارم باید کار پیدا کنم بعدم یک آب معدنی خرید و رفت دلم سوخت فرداش اومد گفتم کار پیدا کردین گفت کار کجا بودگفتم یه شماره کارت بده من ماهیانه مبلغی براتون واریز کنم تا کمک خرجی باشه براتون گفت من از نامحرم کمک نمیگیرم گفتم چه فرقی داره گفت همین دیگه و رفت باز دوباره چند روز بعد با دخترش اومد و گفت کار پیدا نکردم گفتم خب کمک منو قبول کنید گفت به شرطی که محرم بشیم شوکه شدم گفتم یعنی چی گفت من دوست ندارم از نامحرم کمک بگیرم اگه منو فقط صیغه کنی برام کافیه منم عصبی شدم و گفتم دیگه نیاد مغازه من خودم زن و بچه دارم این چه حرفیه اونم رفت ولی هی بچش و میاورد مغازه من منم دلم نمیومد جلوی بچه دعوا کنم تا این که فکر کردم فقط صیغه کنم و کاری بهش نداشته باشم ماهیانه مبلغی واریز کنم تا زندگیش بگذره فرداش اومد بهش گفتم به شرطی هیچ ارتباط فیزیکی نباشه اونم با کله قبول کرد

عزیزی که امضامومیخونی میشه برای سلامتی و عاقبت بخیر شدن خودم و بچه‌هام و همسرم صلوات بفرستید ممنون میشم..منم برای شما صلوات میفرستم❤️❤️❤️❤️❤️

چندتا قرار مدار گذاشتم یک ارتباط فیزیکی ممنوع دو به هیچ وجه شماره تماس مو نمیدم بهش فقط برای  ارتباط اگه کاری خریدی لازم بود بیاد یه جایی که معینی که فقط اونجا یه روزهایی بیاد بعد رفتیم محضر و صیغه یک ساله انجام شد و من پول واریز کردم و گفتم دیگه اینجا نیا برو به سلامت فقط بعضی وقتا که کار مهمی داشتی همون آدرس بیا شاید منم اومده بودم سه ماه گذشته بود من حتی دستم نخورده بود به دستش یک بار رفتم همون آدرسی که مشخص کرده بودم دیدم اومد و گفت پول لازمم و فلان بعد گفت اگه منو برسونی تا دم خونم ممنون میشم و کلی اصرار کرد منم گفتم باشه وقتی رسیدیم گفت بیا تا این جا که اومدی یک چایی هم بخور نمک گیر نمیشی گفتم زنم نگرانم میشه گفت سریع میری فقط یک لیوان چای منم قبول کردم و رفتم وقتی سرم و از داخل گوشی بلند کردم دیدم با یک ست لباس زیر چایی آورد برام گفتم چه وضعشه گفت تو محرمی گفتم اشتباه کردی گفت من نیاز دارم نمیتونم کنترل کنم تقصیر من نیست که تو منو نمی‌بینی توروخدا فقط یک بار دیگه هیچ وقت تکرار نمیشه خواهش میکنم اومد و من هم از خود بیخود شدم و.... متاسفانه اعتیاد پیدا کردم دیدم چه بدنی سفت و سفید موهای بلند تا روی باسن دیگه انگار معتاد شدم نتونستم ازش دل بکنم اینجا رسید اومدم زدم تو صورتش گفتم چطور تونستی من جوون نبودم خوشگل نبودم همه چیز من رفت به پای تو حالا دلت هوس  زن جووون کرده گریه کرد گفت بزن حقمه من در حقت ظلم کردم بچه ها گناه دارن توروخدا منو ببخش گفتم گناهت غیر قابل بخشش هست برای دیگران خوب قاضی میشدی برای خودت طلب بخشش میکنی.. بچه ها من داخل یک خونه ایم یکسال گذشته همسرم دیگه سمت اون زن نرفت و همش میگه منو ببخش موهاش سفید شده دیگه نمیذارم نزدیک من باشه بچه ها هم یک چیزهایی فهمیدن ولی نمیخوان که بروز بدن زندگی بدی دارم دوست دارم خودمو بکشم ولی هیچ وقت این کار رو انجام نمیدم از شوهرم متنفرم نه روحی مونده برام نه هیچی دیگه شدم یک مرده متحرک فقط دوست ندارم کسی بفهمه همسر من هم....

عزیزی که امضامومیخونی میشه برای سلامتی و عاقبت بخیر شدن خودم و بچه‌هام و همسرم صلوات بفرستید ممنون میشم..منم برای شما صلوات میفرستم❤️❤️❤️❤️❤️
خب

تموم شد گفتم گلم 

عزیزی که امضامومیخونی میشه برای سلامتی و عاقبت بخیر شدن خودم و بچه‌هام و همسرم صلوات بفرستید ممنون میشم..منم برای شما صلوات میفرستم❤️❤️❤️❤️❤️
بگو عزیرم

گفتم عزیزم 

عزیزی که امضامومیخونی میشه برای سلامتی و عاقبت بخیر شدن خودم و بچه‌هام و همسرم صلوات بفرستید ممنون میشم..منم برای شما صلوات میفرستم❤️❤️❤️❤️❤️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز