بقیه رو کار ندارم
بقیه فامیل زندگی منو از بیرون میبینن فکر میکنن زندگی پادشاهی و غرق در اسایش و خوشی و تفریح و ارامش هستم
ولی یه روز خوش ندارم تو زندگیم. هرروز اشک چشمام جاریه.
هرروز استرس میکشم . هرشب با دل شکسته و غصه خوابم میبره
انواع اقسام بیماریهای عجیب غریب که خودم و شوهرم گرفتیم و مشکلات مالی که شوهرم با کار زیاد و حتی کار تا نصف شب میخواد حل کنه ولی هنوزم حل نشده
مشکلاتی که بچه هام دارن ولی نمیتونم به کسی بگم
مشکلاتی که میگم منظورم شلوغی و درس نخوندن نیست. مشکلاتی که برای حل کردنشون همه زندگیمون رو گذاشتیم ولی هنوزم هست
ولی بقیه حسرت زندگی منو میخورن چون از مشکلاتم پیش کسی نمیگم و خودم دارم زیر فشار له میشم
اون چیزی که از زندگی بقیه میبینی همه ی حقیقت نیست