سوم آذر نامزدیمون بود
قرار بود عکس آتلیه مون حاضر شد بریم خونشون عکس نشون بدیم ولی 5شنبه نامزدم برام طلا خرید برای روز زن یه دستیند گرفت من قبلش گفته بودم نمیخوام خودش اصرار کرد بعد رقت خونه به مامانش گفته بود مامانش آتیش گرفته بود
گفته تو خونه نون نمیگیری بعد همش میری براش طلا میخری
چرا بمن نگقتی اول باید بمن میگقتی
چرا پلاک نخریدی که سبک باشه چرا دستبند خریدی
باباشم فردا صبحش بمن زنگ زد که قرار بوده پلاک بخره برات دستیند خریده مامانش سر این ناراحته!!
مامانش دوسال نذاشت بهم برسیم وای اخر رسیدیم بازم هی میخواد سنگ بندازه
دوسال عذابمون داد خیلییییی دل چرکینم ازش با این حرکت اون شبش اصلا دلم نمیخواد ببینمش یا برم خونشون
به نامزدم گقتم عکسا آماده شد ببر نشونش بده بیار بده من اونم میگه ن نمیخوام ببینه
خودم اصلا خوشم نمیاد برم اونجا عکس نشون بدم چون عین همیشه برام میخواد قیافه بگیره جای اینکه من قیافه بگیرم بخاطر حسادتش
بعد دوست دارم برای آرامش خودمم که شده دور باشم ازشون ولی توقع دارن هفته ای یبار برم اینم رفتاراشون!
فعلنم که نامزدم با مامانش قهره بخاطر کار اونشبش
شما بگید چیکار کنم