همیشه فکر میکردم خانواده شوهرم بدن

نزدیک ۱ سال ازدواج کردم 

همش فکر میکردم خانوادش بدن دوستم ندارن 

اما وقتی تعریفای بقیه از خانواده شوهر و می‌شنوم با خودم فکر میکنم واقعا انگار خوبن 

تا حالا هیچ بدی بهم نکردن یا هیچ تیکه بهم ننداختن 

حتی یکبار هم سر موضوعی بحث نداشتیم 

هر چیزی گفتن و نظری و دادن رو انتحاب وسایل من کاملا سکوت کردم و در آخر به پسند خودم همه چیو خریدم 

تو هیچ خریدی حتی خرید عقدمون خانوادش نخواستن باهام بیان خرید .کل وسایلمون و خودمون دوتایی رفتیم به جز مبل که خواهر شوهرم و با خودمون بردیم و خداییش هیچ نظری نمی‌داد و هر چی من میگفتم میگفت قشنگه 

هر بار میرم خونشون یه هفته میمونم و کل کارای غذا و مادر شوهرم میکنه و من فقط ظرف ها رو میشورم که زیادم نیستن 

اونم باز هی میگه نمیخواد بشوری 

همیشه فکر میکردم پدر شوهرم بد اخلاق باشه اما الان به رفتار هاش فکر میکنم هیج وقت حتی نگفته عروس یه لیوان آب بیار 

تا حالا دستور هیچی ندادن بهم 

مثلا به شوهرم میگه برام آب بیار یا میری آشپز خونه یه لیوان جای بیار که منم اگه آشپز خونه باشم براش میریزم میبرم