آره داشتیم
خواستگاری خالم بود
ظهر اومدن ، همه ماهم اونجا بودیم
گفتن خندیدن ، تعریف کردن
از شهر دیگه ای اومده بودن خواستگاری
بیشتر شبیه مهمونی بود
ناهار خوردیم بعدش هم یکم دیگه نشستن و عصر رفتن
راجب تنها چیزی که حرف زده نشد خواستگاری بود چون از قبل صحبت هارو کرده بودن خالم و داماد