من خیلی شیطون بودم.
زودم ازدواج کردم😁
مامایی خوند اون موقع طرحشونم اجباری نبود مدرکشو راحت ازاد کرد یه خوش شانسیایی هم اوردن اون وسطا بابای منم صدشو گذاشت خلاصه رفتن اونجام واحد اصافه کلی پاس کرد علاوه برکلاس زبان اما خوشبخت شدن دوتایی میخوام بهت بگم هم رشته پسر هم نداشت اصلا اما داداش منو قشنگ تور کرد که خوب کرد این که عرضه نداشت خودش پیشرفت کنه
یه خانواده سنتی مذهبی داره پدرمادرش هنوز فکر میکنن این توهامبورگ روزه میگیره چادر سرش میکنه مادرش میگفت فلانی دختر من روزه هاش هجده ساعتست نوزده ساعتست گفتم دختر توشفاعت منو باید بکنی😅😅😅😅😅 !!!!!! اگه بدونه
کلا ادمای خوبین خیلی اما بالاخره طرزفکرشون اینه اما این یه وجب ادم همه رو سرانگشتش میچرخونه ماشالله
زرنگگگگگگ زرنگ به جان بچم تعریف کنم ممکنه کسی برنجه اما توخواستگاری ما مجبور شدیم شب خونشون بمونیم خیلی مهمون نوازن کلا اما خوب اون اول رودرواسی داشتیم دوست نداشتیم اون شب بمونیم خلاصه مجبوری شد غروب که شد یه کارایی یاد داداش من داده بود یه اداهایی درمیاورد مادرپدرم عش میکردن از خنده
سرحوض وصو میگرفت هی میگفت یالله میرفت توحیاط میومد تواتاق
این زن زرنگ دوعالمه مادرم همش میگه کاش این دختر صدتا بچه بیاره بلده چی یاد بچه بده که تواین روزگار موفق بشه
