2777
2789


خونواده شوهرم توی ذوقشون خورده بودو انتظار پسر داشتن..من اصلا درکی از پسر و دختر و ..نداشتم و همیشه سرم توی درس و مشق بود و اصلا برام مهم نبود..دختر من ۳ ماهش بود که پسر خواهرشوهرم بدنیا اومد..جشن گرفتن مهمونی گرفتن و اونشب خونه ی خواهر شوهرم خیلی دلم شکست ..و عمیقا حسودی کردم ..که چرا برا دختر من اینکارا رو انجام ندادن و اونجا جرقه ی یه تصمیم احمقانه توی ذهنم زده شد..هنوز دخترم ۹ ماهش بود البته شیر خشکی بود که دوباره باردار شدم به امید اینکه این پسر باشه و من رو هم اونجوری تحویل بگیرن اما شوهرم حاضر نشد باهام بیاد بریم تحت نظر دکتر یه چیزایی رو رعایت کردم و این یکی هم دختر شد...

هر کسی یا روز می میرد یا شب،من شبانه روز...


افسردگی مطلق گرفته بودم و تالحظه ی آخر امیدوار بودن جنسیت اشتباه باشه اما نبود ..راستش همون لحظه که دخترمو توی بیمارستان دیدم عاشقش شدم ..

و کلا دیگه نسبت به حرف بقیه بی تفاوت شدم ..شوهرم خیلی دوسشون داشت ..دوباره شروع کردم برای استخدامی درس خوندن ..ساعت‌هایی که بچه هام خواب بودن بیدار میشدم و درس میخوندم اما متاسفانه توی امتحانای استخدامی فقط یه نفر بهداشت محیط برمی‌داشت و من قبول نمی‌شدم..

هر کسی یا روز می میرد یا شب،من شبانه روز...

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

ادامههه

همونم که میگن، نگاهِ ظاهرش نکن...! تدریس زبان متوسطه اول و دوم، پایه ی قوی و گرامر اصولی😍😁 بهم پیام بده اگر دوست داری زبانت پیشرفت کنه و نمره 20 بگیری..🤗 قیمت هر جلسه کلاسم خیلی کمه🙄


 افسرده بودم خسته بودم و احساس شکست میکردم ..توی همون گیر و دار که من به کسی به جز خودم و ناکامی هام فکر نمیکردم مادرم سکته ی قلبی کردن و فوت کردن...فوت مادرم مثل یه زلزله بود..همونقد مهیب و ویرانگر..همیشه یکی از اصلی ترین انگیزه هام برای درس خوندن این بود که به مامانم کمک کنم بعداز اونهمه سختی و بدبختی که بخاطر ما کشیده بود اما نتونستم و بقیه برادرخواهرام هم نتونستن ..چون همه درگیر مشکلات خودمون بودیم..مادرم توی ۶۱ سالگی خسته شد و بار زندگی رو گذاشت روی زمین و رفت ....

هر کسی یا روز می میرد یا شب،من شبانه روز...


خونه ی پدری ما جمع شد و عملا ما بی تکیه گاه و پشتو پناه موندیم...

الان از همیشه خسته تر و غمگین ترم...

از زندگی توی روستا خسته شدم اما شوهرم با برادرش توی رو ستا یه شغل شریکی دارن و خونوادش مثل کنه چسبیدن بهش ..ولمون نمیکنن..

و شوهرم هم به اونا بی نهایت وابسته س

الان توی این نقطه ای که هستم به پوچی مطلق رسیدم

هر کسی یا روز می میرد یا شب،من شبانه روز...

خونه ی پدری ما جمع شد و عملا ما بی تکیه گاه و پشتو پناه موندیم...الان از همیشه خسته تر و غمگین ترم.. ...

وای

همونم که میگن، نگاهِ ظاهرش نکن...! تدریس زبان متوسطه اول و دوم، پایه ی قوی و گرامر اصولی😍😁 بهم پیام بده اگر دوست داری زبانت پیشرفت کنه و نمره 20 بگیری..🤗 قیمت هر جلسه کلاسم خیلی کمه🙄


نه توی درس به جایی رسیدم که بتونم خودم رو نجات بدم نه ازدواج موفقی دارم..نه زندگی شادی دارم..نه مکان زندگیمو دوس دارم ..نه مادر خوبی هستم چون اکثرا ناراحتم و بعضی وقتا سرشون داد میزنم دعوا میکنم..هیچی ..و چیزی که قلبم رو شکسته اینه که شوهرم برگشت بهم گفت تو از اون عروس هایی هستی که دوس داری من رو از خونوادم جدا کنی.بخاطر چی اینجوری میگه؟چون چندین بار بهش گفتم دوس ندارم بچه هام روستا درس بخونن..منی که هفت هشت ساله دارم توی این خراب شده بخاطر وابستگی آقا به خونوادش زندگی میکنم ..منی که توی یکی از بهترین دانشگاه ها درس خوندم و بدبیاری آوردم..الان میگم چرا باید تن به این زندگی بدم؟

چرا پازل زندگی من اینجوری چیده شده؟من چکار کنم؟

 


هر کسی یا روز می میرد یا شب،من شبانه روز...

به فرار فکر میکنم ..به خودکشی فکر میکنم..به طلاق فکر میکنم

اما درنهایت هیچ غلطی به جز خودخوری نمیکنم

دوستانی که آنلاین هستن لطفا بگن چجوری از این منجلاب بیام بیرون

هر کسی یا روز می میرد یا شب،من شبانه روز...

نه توی درس به جایی رسیدم که بتونم خودم رو نجات بدم نه ازدواج موفقی دارم..نه زندگی شادی دارم..نه مکان ...

بنظرم زندگی رو برای دخترات بهشت کن

و بپذیر ک شاید مجبور بشید همیشه داخل روستا زندگی کنید

دخترات رو از نظر ذهنی شاد و سرزنده و منطقی بار بیار

🙂

همونم که میگن، نگاهِ ظاهرش نکن...! تدریس زبان متوسطه اول و دوم، پایه ی قوی و گرامر اصولی😍😁 بهم پیام بده اگر دوست داری زبانت پیشرفت کنه و نمره 20 بگیری..🤗 قیمت هر جلسه کلاسم خیلی کمه🙄

من تو شهرم هوا الوده بچهام همش سرفه دارن همش مدازس راتعطیل میکنن ترس از بیماری خودم وبچهام ارامش راازم گرفته، از بچگی زندگیم بافقرونداری ونگم برات الانم نه عشقی نه علاقه ای ،حداقل شما یه دانشگاه رفتی من اونم ندیدم وزندکیم حروم شد چون پدرم خونه میخابید وکار نمیمرد ماهم سوختیم

خیلیها هستن که حسرت زندگی الان شما رو میخورن کمی بیشتر به داشته هات توجه کن 

الان دیگه زندگی تو روستاه مثل قبل نیست روستاها الان اکثر اب برق گاز تلفن و هوای سالم دارند


سن من بالاست شاید از سن باباتون هم بالاتر اینجا میام فقط بخاطر سرگرمی و کمکی هم از دستم بر بیاد دریغ نمیکنم و گرنه شکر خدا هیچ مشکلی خودم ندارم *اگر کسی بخواد تربیت خانواگیشو نشون بده و توهین کنه چون جواب نمیدم بر میگرده به خودش پس مودب باشیم*
به فرار فکر میکنم ..به خودکشی فکر میکنم..به طلاق فکر میکنماما درنهایت هیچ غلطی به جز خودخوری نمیکنمد ...

فرار به کجا؟خودکشی کنی دخترات یه عمر سرکوفت کار تورابشنوند وایندشون چی میشه،اگه پشتوانه طلاق داری جداشو 

فرار به کجا؟خودکشی کنی دخترات یه عمر سرکوفت کار تورابشنوند وایندشون چی میشه،اگه پشتوانه طلاق داری جد ...

میگم مثل فیلم ها فرار کنم برم جای دیگه و زندگی جدیدی شروع کنم ..روحم داره می میره توی این خراب شده

هر کسی یا روز می میرد یا شب،من شبانه روز...

خیلیها هستن که حسرت زندگی الان شما رو میخورن کمی بیشتر به داشته هات توجه کن الان دیگه زندگی تو روستا ...

من الان حسرت زندگی تو روستا را دارم چون هوای سالم داره اینجا شبها توخونه چقدر سرفه میکنیم از هوای الوده،چقد بیماری تواین شهر از این سرب زیاده،چقدر نگران سلامت بچهامم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   تعلیقی_بدبخت  |  6 ساعت پیش