اره خیلی زیاد
یه روز بچمو برده بودم برسونم مدرسه
مادر پدر یکی از بچه هارو دیدم
مادر بچه ازم خواست منتظر بمونم کارم داره
دور منتظر موندم. خانومه با شوهرش حرف میزد شوهرش هینه صحبت باهاش پایین شال خانومشو درست کرد
به اینکه باهم صحبت می کردن و به حرکت شوهرش حسودیم شد.
و یکی اینکه رفته بودیم مسافرت آقاهه همسرشو به اسم صدا میزد و عزیزم هم آخرش میذاشت.
حسرت شنیدن اسممو دارم. حسرت اینو دارم شوهرم صحبت کنه عینه دیوار میومنه😭