به نظرم بعد خیانت دیگه نمیشه زندگی کرد

اشباهت میکنی میخای کجا بمونی کجا بخوابی 

منطقی باش

واس من تزم کف دستم نمیذاشت ی گوشی قراضه 8سال دستمه یهو دستش خورد شکست دقیقا روز زن ک البته از نظر اون روز مادر نه زن رفت یکی گرفت نه با احترام بده ن چیزی طلبکاری بود شاکی بود ک چرا گرفتم تازه پا تلفن ب همکارش ب دروغ میگفت من واسه خانمم گوشی فلان خریدم درحالیکه مجبور شد و دریغ از دوزار شعور

منم خودم ی سکه داشتم گفتم خودم داشتم بخرم اون گوشی فسیل بود روم نمیشد دست بگیرم 

دیروز تا دعوامون شد گفت گوشیمو بده گفتم بیا بچه 6 ساله واسه همین میگم واسه من چیزی نگیر خوبه واسم سوتین نگرفتی گفتم نگیر خودم میگرفتم زود پشیمون شد

ببین من آنقدر بره بودم این حیوون همه رو تو رو خودش برمیگردونه بی ک بی شخصیته 

کی مراقب بچه میشه وقتی سرکاری؟ بخدا هیچ کس بهتر از تو نیست برای بچه ت، منم خیانت دیدم هزار بار، چند تاش رو شده چند تاش نشده، ولی الان دیگه شوهرم برام مثل قبل نیست با هر بار خیانت دوست داشتنم کمتر و کمتر شده، دیگه تصمیم گرفتم بخاطر دلخوشی خودم و بچه م زندگی کنم، مثلا با پسر برم پارک، برم خونه مادربزرگم، برم خرید 

خیانت زخم روح ِمرگ احساسِ مرگ باور و اعتمادِ

اگر یکی راحتر قبول میکنه و یکی سختر دلیل بر میزان عشق اون ادمه 

خدا نکنه یکی چشم بسته با دلو جون یکی رو قبول داشته باش اگر خیانت ببینه از اون ادم به قران قسم که میمیره با مرده محرک هیچ فرقی نداره 

خیانت خیلی سخته خیلی، اوایلش حس میکنی زشتی کافی نبودی براش، هی کلنجار میری ک چرا خیانت کرده و فلان، دو تا راه داری یا باید بلند شی یا باید همیشه ناراحت باشی و گریه و زاری کنی، اونایی ک بلند میشن، یه آدم دیگه میشن، اونایی هم که گریه و زاری میکنن تا اخر عمرشون خودشون رو درگیر میکنن، خب ولی وقتی بچه نداری جدا شدن مثل اب خوردنه ولی با بچه نه