خواهر من ۲۴ سالشه ی بیماری داره که شاید نتونه ازدواج کنه مادرم مدام ازش مراقبت میکنه
خودش نمیتونه زندگی بچرخونه
فامیلای شوهرم این قضیه رو نمیدونن هی میشینن کنارم میگن مادرت سخت میگیره فقط ب فکر خودشه خواهرت میترشه سنش میره بالا چرا خاستگاراش رد میکنین فلان
بخدا دیوانه شدم از دستشون
بگو خودش نمیخواد خواهرم به ما چه مربوط
غیرمستقیم بگو به کسی ربط نداره
بگو اره خواسنگارزیاد داره اما سخت پسنده با هرکسی ازدواج نمیکنه
بگو به من ربطی نداره!
بگو زندگی هرکی بخودش مربوطه
بگو فعلا خواهرم قصد ازدواج نداره
حالا هر بیماری داره بالاخره می‌تونه ازدواج کنه مگه مرداخودسون کامل هستن یکی شاید شرایطش رو بپذیره
یک بار واسه همیشه یه جواب محکم بده
بخدا دیگه سکوت میکنن
فقط بشین قشنگ فک کن اون جواب چی باشه مثلا؟
بگو من توی زندگی شخصی خواهر خودم که همخونمه دخالت نمیکنم،
عزیزم میشه درست توضیح بدی ۷واهرت چ مشکلی داره ک نمیتونه ازدواج کنه؟؟
خواهرت مریضی خاصی داره یا از نظر ذهنی مشکلی داره؟؟آخه چطور مشکلی هس ک اطرافیان متوجه نشدن؟و براش خاستگارهم میاد؟؟
شاید چیزی شنیدن اینقدر دنبال حرفن اهمیت نده بگو آره نمی دونم چی بگم والا چطور مگه؟!اصلا جواب درست و درمون نده تا نا امید بشن
