مادربزرگم هعی برای ما دعا میگیره مادرم طلاق نگیره پسرش بیرون نکنه
پدرم بیکاره عوضی همه چی هست بگذریم
1 سال پيش مادرم اقدام به طلاق کرد اما نشد
مطمئنم بازم برامون دعا گرفتن
توی این 1 سالی بدبخت شدیم بی پول شدیم
کلی بیماری کرفتیم کل کارامون گره خورده
رسما بیچاره شدیم بگذریم
حتی خونه نمیتونیم تمیز کنیم پر سوسک خونمون از کثیفی نمیزارن تمیز کنیم
دیروز خواب بودم تو اتاقم یکدفعه بیدار شدم نه میتونستم نکون بخورم نه حرف بزنم فقط چشمام میتونستم تکون بدم برای چند دقیقه اینجوری بودم مادرم اومد در اتاقم باز کرد آزاد شدم
قشنگ دیدمش پشت در اتاقم وایساده بود
فکنم میخواست تسخیرم کنه
چیکار کنم؟
همین امشب چند اتفاق عجیب افتاد
فلش جلو پیشم ناپدید شد عین فیلما
دوتا لیوان بی دلیل شکست
چند اتفاق دیگه
همین الانم تایپ میکنم یجورایی بالای پنجره دارم میبینمش