خیلی حرف میزد بیشتر عاشقانه الان خیلی وراجه همش گیر همش نق همش ایراد گرفتن
فحاشی میکنه
اهل دعواس سریععععع عصبی میشه
بی خیال
خوبیات رو توی کسری از ثانیه فراموش میکنه و با وقاحت برمیگرده تو روت ک البته برای من مهم نیست تو رو خودم برگرده آقا تو روی پدر مادرم برمیگرده خیلیییییی نمک نشناسه خیلییییی زود همه ی خوبی ها و حمایت هایی ک ازش کردن رو فراموش میکنه
خاله زنکه میشینه با عروساشون غیبت میکنه
دهن بینه شدید، بچه ی مریض داریم یکی بگه وا چقدر قرص میخوره این بچه روزگار من سیاهه
ننه ی خدا نیامرزش میگفت وا چقدر دکتر میبرین چرا رو بچه اسم گذاشتین ک مریضه دیگه نمیذاشت دکتر ببرمش
قبلا فقط ب حرف من گوش میداد الان ب حرف همه گوش میده الا من
قبلا افتخارش بود ک من تحصیل کرده ام الان شده عقده ی عقب ماندگیش تا ی چیزی بشه منو مسخره کنه
قبلا میگفت ببین من خیلی چیزا رو رعایت نمیکنم چون بلد نیستم ن اینکه نخوام ... الان کافیه ی چیزی بهش بگم با تریلی از روم رد میشه ک چرا بهم این چیزا رو میگی
قبلا میگفت شاید نتونم تو فامیلتون خوشبخت ترین دخترت کنم اما نمیذارم از کسی چیزی کم داشته باشی الان ب بدبخت ترین فرد فامیل مشهورم