تو این نقطه از زندگی مرگ هم نمیتونه از من بگیره تو رو💛 یه زمانی کنارم دراز میکشیدی و بغلم میکردی تا راحت برای داییم گریه کنم، اما تو میدونستی که الان کسی نیست بغلم کنه.اون شب وقتی باهات قهر کرده بودم گفتی فردا باید برم دانشگاه و من با حالت قهر گفتم خداحافظ و تو بهم گفتی اینطوری نگو شاید این آخرین خداحافظی ما باشه و من پشتم رو بهت کردم تا گریه مو نبینی و تو فهمیدی و بغلم کردی. هرگز فراموش نمیکنم زمانی که توی اخرین روز وقتی اون لباس رو تو اتاق پرو تنت دیدم چقدر نور و تو، تو دیدم و برام روشنایی بودی. هیچوقت از یادم نمیره اون شب اخر وقتی گریت گرفته بود و میگفتی اگه بدونی من ازت ناراحتم ترجیح میدی تمومش کنی و در ادامش گفتی منظورت اینه که بمیری:)اون شب بود که فهمیدم جدا دوستم داری و من توی اون مهمونی خوشحال بودم اما تو قرار بود صبحش برای همیشه ترکم کنی:”) اون بغل و بوسه رو هرگز فراموش نمیکنم. وقتی زدی کنار که استراحت کنی و سرت رو گذاشتی رو پام رو فراموش نمیکنم. فراموش نمیکنم که جدا اون قشنگترین و تلخ ترین مسافرتم بود. هنوزم دوستم داری؟بهم نگاه میکنی؟برات مهمم؟منتظرم میمونی؟ازت خواهش میکنم منتظرم بمون🫀درست اون شب که بعد ۱۰ روز که تو کما بودی و تصمیم گرفتی بری و درست همون زمان که فهمیدم، میدونستم اگه امشب نمیرم هیچوقت با هیچ دردی نمیمیرم، میدونستم امشب زنده بمونم هیچوقت نمیمیرم، اما نمیدونستم چطور باید خوابید، چطور باید غذا خورد؛ همه چیز از یادم رفته بود. قلبم هر روز بزرگتر و بزرگتر میشه و میدونم یه روز میترکه» اون زمان وقتی تو کما بودی بهم زنگ میزدن تا ارومم کنن من بهشون میگفتم بخدا که تا حالا نشده از خدا چیزی بخام و بهم نده، وقتی رفتی هم به همه گفتم وقتی اینهمه ادم دعا کردن نشد فقط بخاطره این بود که خدا جای بهتری برای تو کنار گذاشته بود. همین که بدونم الان خوبی خوشحالم میکنه. لحظات خوبی رو که کنار هم داشتیم فراموش نمیکنم و خاطراتمون با ارزش ترین دارایی من باقی میمونه🕊️ آرزو میکنم اون دنیا بتونم در کنارت باشم مهدی عزیزم💚
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
دوم راهنمایی بودم مامانم بیمارستان بستری بود زنگ زدم باهاش صحبت کردم با اینکه اذیت بود اما باهام حرف ...
خدا بیامرزدشون🖤اینطور رفت ها رو خیلیا ارزو میکنم درک نکنن
اینکه نمیدونی وقتی مردی هم میبینیش یا نه
تو این نقطه از زندگی مرگ هم نمیتونه از من بگیره تو رو💛 یه زمانی کنارم دراز میکشیدی و بغلم میکردی تا راحت برای داییم گریه کنم، اما تو میدونستی که الان کسی نیست بغلم کنه.اون شب وقتی باهات قهر کرده بودم گفتی فردا باید برم دانشگاه و من با حالت قهر گفتم خداحافظ و تو بهم گفتی اینطوری نگو شاید این آخرین خداحافظی ما باشه و من پشتم رو بهت کردم تا گریه مو نبینی و تو فهمیدی و بغلم کردی. هرگز فراموش نمیکنم زمانی که توی اخرین روز وقتی اون لباس رو تو اتاق پرو تنت دیدم چقدر نور و تو، تو دیدم و برام روشنایی بودی. هیچوقت از یادم نمیره اون شب اخر وقتی گریت گرفته بود و میگفتی اگه بدونی من ازت ناراحتم ترجیح میدی تمومش کنی و در ادامش گفتی منظورت اینه که بمیری:)اون شب بود که فهمیدم جدا دوستم داری و من توی اون مهمونی خوشحال بودم اما تو قرار بود صبحش برای همیشه ترکم کنی:”) اون بغل و بوسه رو هرگز فراموش نمیکنم. وقتی زدی کنار که استراحت کنی و سرت رو گذاشتی رو پام رو فراموش نمیکنم. فراموش نمیکنم که جدا اون قشنگترین و تلخ ترین مسافرتم بود. هنوزم دوستم داری؟بهم نگاه میکنی؟برات مهمم؟منتظرم میمونی؟ازت خواهش میکنم منتظرم بمون🫀درست اون شب که بعد ۱۰ روز که تو کما بودی و تصمیم گرفتی بری و درست همون زمان که فهمیدم، میدونستم اگه امشب نمیرم هیچوقت با هیچ دردی نمیمیرم، میدونستم امشب زنده بمونم هیچوقت نمیمیرم، اما نمیدونستم چطور باید خوابید، چطور باید غذا خورد؛ همه چیز از یادم رفته بود. قلبم هر روز بزرگتر و بزرگتر میشه و میدونم یه روز میترکه» اون زمان وقتی تو کما بودی بهم زنگ میزدن تا ارومم کنن من بهشون میگفتم بخدا که تا حالا نشده از خدا چیزی بخام و بهم نده، وقتی رفتی هم به همه گفتم وقتی اینهمه ادم دعا کردن نشد فقط بخاطره این بود که خدا جای بهتری برای تو کنار گذاشته بود. همین که بدونم الان خوبی خوشحالم میکنه. لحظات خوبی رو که کنار هم داشتیم فراموش نمیکنم و خاطراتمون با ارزش ترین دارایی من باقی میمونه🕊️ آرزو میکنم اون دنیا بتونم در کنارت باشم مهدی عزیزم💚
از یه حرکت عجیب خوشم میومد دوست داشتم تا صبح تو راه پله ها تو بغل هم باشیم یه شب تا صبح تو سرما باهم ...
مثل جک و رُز یاد صحنه آخرشون افتادم🥺
کاربر خانوم هستم.من عاشق پسر مذهبیه واحد روبرویمون شدم صداش همش تو اتاقمه دارم دیووونه میشم...سه سال هست که تو ساختمون ما دو تا پسر از شهر دیگه برای کار آمدن و زندگی میکنن و دیوار اتاق این پسر با دیوار اتاق من مشترکه، تویه طول سه سال تمام خنده هاشو صحبتاشو تلفناشو رازو نیازاشو و نماز خوندناشو نماز شباشو و حتی گریه هاشو (موقع رازو نیاز و خوندن دعا)شنیدم و خیلی وقتها ک شروع به صوت قرآن میکنن من اینور دیوار دست از کارم بر میداشتم و به صوت قران ایشون گوش میدادم و میگفتم خوشبحال همسرشون(مطمعن شدم مجرد هستند) من ایشونو ندیده بودم تا اینکه پارسال بارها ایشونو دیدم و دلم رفت و الان درگیرش شدم من جز توکل کاری از دستم بر نمیاد ،من در ماه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲ کربلا روزیم شد و اونجا از آقا خواستم یا فراموششون کنم یا اگر به صلاحه این پسر رو به من ببخشه که مطمعناً قَدرش خواهم دونست در غیر اینصورت بهش همسری بده که قَدرشو بدونه... خیلی ها ازم پرسیدن به کجا رسید این عشق یک طرفه! (مرسی از پیگیریتون) پسر همسایمون اسمش آقا حامد هست.عزیزان از آقا حامد رفتارهای مثبت زیادی دیدم از پارسال تا امسال نمتونم بازش کنم چون طولانی هست ولی در نهایت پسر همسایمون من رو خیلی نامحسوس نشون مادرش داده الانم رفته شهرشون و خبری نیست ازش حالا نمیدونم باز هم میبینمش یا نه! و خبری هم از خواستگاری نیست 💔🥺شاید مادرش خوشش نیومده و هزارتا شاید دیگر... یک صلوات برای آرامشم و حاجتم مهمونم میکنید عزیزان؟؟؟🌹مچکرم🙏
بهم گفت اینقدر به همه چیز فکر نکن...از اون یک سال و نیم میگذره...باید برم سرخاکش موقع دیدنش
قلبم فشرده میشه اخر شبا وقتی ب این فکر میکنم الان اون بدنش که من عاشقش بودم نمیدونم چیزی ازش مونده یا نه
اون نهایت ارزوی من بود
بخدا اگه بدونم اون دنیا ماله من میشه اگه ۱۲۰ سالم بشه هم تحمل میکنم
تو این نقطه از زندگی مرگ هم نمیتونه از من بگیره تو رو💛 یه زمانی کنارم دراز میکشیدی و بغلم میکردی تا راحت برای داییم گریه کنم، اما تو میدونستی که الان کسی نیست بغلم کنه.اون شب وقتی باهات قهر کرده بودم گفتی فردا باید برم دانشگاه و من با حالت قهر گفتم خداحافظ و تو بهم گفتی اینطوری نگو شاید این آخرین خداحافظی ما باشه و من پشتم رو بهت کردم تا گریه مو نبینی و تو فهمیدی و بغلم کردی. هرگز فراموش نمیکنم زمانی که توی اخرین روز وقتی اون لباس رو تو اتاق پرو تنت دیدم چقدر نور و تو، تو دیدم و برام روشنایی بودی. هیچوقت از یادم نمیره اون شب اخر وقتی گریت گرفته بود و میگفتی اگه بدونی من ازت ناراحتم ترجیح میدی تمومش کنی و در ادامش گفتی منظورت اینه که بمیری:)اون شب بود که فهمیدم جدا دوستم داری و من توی اون مهمونی خوشحال بودم اما تو قرار بود صبحش برای همیشه ترکم کنی:”) اون بغل و بوسه رو هرگز فراموش نمیکنم. وقتی زدی کنار که استراحت کنی و سرت رو گذاشتی رو پام رو فراموش نمیکنم. فراموش نمیکنم که جدا اون قشنگترین و تلخ ترین مسافرتم بود. هنوزم دوستم داری؟بهم نگاه میکنی؟برات مهمم؟منتظرم میمونی؟ازت خواهش میکنم منتظرم بمون🫀درست اون شب که بعد ۱۰ روز که تو کما بودی و تصمیم گرفتی بری و درست همون زمان که فهمیدم، میدونستم اگه امشب نمیرم هیچوقت با هیچ دردی نمیمیرم، میدونستم امشب زنده بمونم هیچوقت نمیمیرم، اما نمیدونستم چطور باید خوابید، چطور باید غذا خورد؛ همه چیز از یادم رفته بود. قلبم هر روز بزرگتر و بزرگتر میشه و میدونم یه روز میترکه» اون زمان وقتی تو کما بودی بهم زنگ میزدن تا ارومم کنن من بهشون میگفتم بخدا که تا حالا نشده از خدا چیزی بخام و بهم نده، وقتی رفتی هم به همه گفتم وقتی اینهمه ادم دعا کردن نشد فقط بخاطره این بود که خدا جای بهتری برای تو کنار گذاشته بود. همین که بدونم الان خوبی خوشحالم میکنه. لحظات خوبی رو که کنار هم داشتیم فراموش نمیکنم و خاطراتمون با ارزش ترین دارایی من باقی میمونه🕊️ آرزو میکنم اون دنیا بتونم در کنارت باشم مهدی عزیزم💚
تو این نقطه از زندگی مرگ هم نمیتونه از من بگیره تو رو💛 یه زمانی کنارم دراز میکشیدی و بغلم میکردی تا راحت برای داییم گریه کنم، اما تو میدونستی که الان کسی نیست بغلم کنه.اون شب وقتی باهات قهر کرده بودم گفتی فردا باید برم دانشگاه و من با حالت قهر گفتم خداحافظ و تو بهم گفتی اینطوری نگو شاید این آخرین خداحافظی ما باشه و من پشتم رو بهت کردم تا گریه مو نبینی و تو فهمیدی و بغلم کردی. هرگز فراموش نمیکنم زمانی که توی اخرین روز وقتی اون لباس رو تو اتاق پرو تنت دیدم چقدر نور و تو، تو دیدم و برام روشنایی بودی. هیچوقت از یادم نمیره اون شب اخر وقتی گریت گرفته بود و میگفتی اگه بدونی من ازت ناراحتم ترجیح میدی تمومش کنی و در ادامش گفتی منظورت اینه که بمیری:)اون شب بود که فهمیدم جدا دوستم داری و من توی اون مهمونی خوشحال بودم اما تو قرار بود صبحش برای همیشه ترکم کنی:”) اون بغل و بوسه رو هرگز فراموش نمیکنم. وقتی زدی کنار که استراحت کنی و سرت رو گذاشتی رو پام رو فراموش نمیکنم. فراموش نمیکنم که جدا اون قشنگترین و تلخ ترین مسافرتم بود. هنوزم دوستم داری؟بهم نگاه میکنی؟برات مهمم؟منتظرم میمونی؟ازت خواهش میکنم منتظرم بمون🫀درست اون شب که بعد ۱۰ روز که تو کما بودی و تصمیم گرفتی بری و درست همون زمان که فهمیدم، میدونستم اگه امشب نمیرم هیچوقت با هیچ دردی نمیمیرم، میدونستم امشب زنده بمونم هیچوقت نمیمیرم، اما نمیدونستم چطور باید خوابید، چطور باید غذا خورد؛ همه چیز از یادم رفته بود. قلبم هر روز بزرگتر و بزرگتر میشه و میدونم یه روز میترکه» اون زمان وقتی تو کما بودی بهم زنگ میزدن تا ارومم کنن من بهشون میگفتم بخدا که تا حالا نشده از خدا چیزی بخام و بهم نده، وقتی رفتی هم به همه گفتم وقتی اینهمه ادم دعا کردن نشد فقط بخاطره این بود که خدا جای بهتری برای تو کنار گذاشته بود. همین که بدونم الان خوبی خوشحالم میکنه. لحظات خوبی رو که کنار هم داشتیم فراموش نمیکنم و خاطراتمون با ارزش ترین دارایی من باقی میمونه🕊️ آرزو میکنم اون دنیا بتونم در کنارت باشم مهدی عزیزم💚