سلام سلام
دیگه شما دوستای عزیزم منو میشناسید ، دنبال بهونه ام که از خمودگی و رنج زندگی یکم فاصله بگیرم؛
چطوری؟
با هر چی که از دستم برمیاد،
رنگ ها و طعم ها و کتاب ها غالبا عصای جادوگری منن…
و میدونید که این سنت اجداد ما بوده که تو شروع فصل ها جشن میگرفتن، من یه مادربزرگ آذربایجانی داشتم که تو شروع زمستون یه ریسه ی انار تو حیاط خونه اش وصل میکردو سمنو میپخت ،
این تصویر تو ذهن و روح من حک شده و تلاش میکنم منم تصویر های دلچسبی تو روح و روان بچه ام ثبت کنم.
چند روز قبل از تدارکات یلدا درخت کاج کوچیکمون رو در اوردم، تزیینش کردیم و هر روز از سر شب روشنش میکردیم، انقدر انرژی های خوبی از نور و سبزی و رنگ های قشنگش میگیریم که گفتنی نیست.
یلدا هم با اینکه پدر و مادرم کیش بودن، ازشون خواستم بذارن ما مهمونی یلدا رو بگیریم و خانواده خودم و همسر رو دعوت کردیم، شام رو یه چیز ساده درست کردم ولی یه میز کوچیک اما قشنگ چیدیم.
با رز برای کسانی که دوستشون داریم هدیه های خیلی کوچیکِ زمستونی درست کردیم که معمولا یه ماگ کوچیک با شکلات هستش و تو شب یلدا بهشون دادیم که خیلی خوشحال شدن.
بچه ها یه چیزی بهتون بگم ؛ برای من این شادی های کوچیک روزنه های نورن تو تاریکی زندگی، من با این کارا سختی زندگی رو تاب میارم
این بساط کاردستی و کادوهامون بود، این اب نبات های عصایی رو امسال از قنادی خریدم، دونه ای ۱۵ تومن بود اما به هر کی میدادیم یه جوری براش ذوق میکرد که من با خودم میگفتم این فقط یه شیرینی قرمز رنگه و این همون معجزه ی طعم و رنگه که بهتون گفتم…❤️
اینم سفره ی یلدامون بود، دورش زدیمو رقصیدیمو حافظ خوندیم و خلاصه زمستون رو با شادی شروع کردیم و از ته دل دعا کردیم این زمستون تو تمام خونه ها گرما و شادی باشه🙏🏻
پینوشت ؛ عکس ها برای دوستانی که تو اینستا هستن تکراریه