تو تاپیک های قبلیم نگاه کنید گفتم که صمیمیترین آدم زندگیم مهر ماه تصادف کرد نخاعش له شد تو جا بود
۲۰ آذر رفت شیراز خونه خواهرش برای کارای درمان
یهو ریه اش عفونت کرد اعزام شد بیمارستان نمازی شیراز و صبح روز ۵ دی برای همیشه آسمانی شد و منو شبیه مرده ها کرد
تمام جونم از جیغایی که سر قبرستون کشیدم درد میکنه
همیشه میگفت من دختر ندارم وقتی مردم برام جیغ بکش و من کشیدم و کشیدم تا صدام به آسمان رفت
خواهراش منو بردن توی مردشور خونه پاهاش سردشو بوسیدم و اونو ته قبر دیدم
خدایا یه دختر بیست ساله مگه چقدر توان داره؟
خدایا تهی ام داغونم جگرگوشه ام رفت
پسرخاله بابام بود ولی از داداشش نزدیکتر بود من برای اولین بار گریه پدرمو دیدم و شکستم
تو به فاطمه زهرا دعا کنید من توان زندگی ندارم
همه شما زمانی که رضای عزیزم در رخت خواب بود دلداریم دادید الان خاک به سرم بریزید😭😭😭😭😭😭😭😭🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤