شوهرم کارداشت منو گذاشت خونه مامانم قبلشم زنگ زدم بهش رفتیم چایی اورد ابجیم منم یک استکان کوچیک برداشتم نصفشم ریختم تو شیشه پسرم گفتم یکم دیگ چای بریز ابجیم گفت کم رنگه برم دوباره دم کنم مامانمم گفت دیگ چایی نیست نخود نخود هرکی رود خانه خود
😑
یعنی برو‌خونت
ازش می‌پرسیدی خب
بعد پسرم رفت سمت قفس پرنده مامانم گفت ی امروز پرندهامون داشتن نفس میکشیدن
چن روزه به خاطر امتحان ابحیم میرم ددسش میدم یا میاد خونم
جات بودم دفع بعدی هم میوه میبردم هم یه فلاسک چای
احساس کردم مامانت کمی بی حوصله هستن
خب نرو چند روز
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز